موضوعات: "شماره 1" یا "پاسخ یک شبهه" یا "مقالات" یا "سوژه ها" یا "ادبی" یا "سخن سردبیر" یا "زلال وحی" یا "در محضر امام علی علیه السلام" یا "دلنوشته" یا "اندیشه سبز"

نشریه الکترونیکی آیت اجتماعی فرهنگی سیاسی

به جبهه اگر رفتی فخلع نعلیک!

 

 

چشم باطن اگر بگشایی، به سرزمین خونرنگ جبهه که پا می گذاری قدم هایت را می بینی که در سرزمین عشق گام بر آسمان می زنند. جسمت بر زمین می رود و روحت بال بر آسمان می گشاید.

همین که از ماشین پیاده می شوی و قدم هایت بر خاک مقدس بوسه می زنند شوق و شرم یکجا به سراغت می آیند، شوق دیدار با آنانیکه ملائکه خدا از وجودشان تبرک می جویند و تو شرم از نقصی که در انجام پیمان داشته ای واین هر دو کافیست تا سیلاب اشک از دیدگانت جاری شوند.

فخلع نعلیک! به روی این تربت پاک که خون شهیدان ریخته شده و شاید تکه هایی از بدنشان در زیر زمین مدفون شده است!

کفشهارا از پا خارج کن. هر سنگ تیزی که در پا فرو می رود لذت عمیقی درجان ریشه می دواند.خدایا شکر که هنوز از بنده ات نا امید نشده ای و قدمهایش لیاقت فرود بر این خاک را داشت و دم روحش از دم اهورایی شهیدان تازه شد.

عده ای از پاکترین وبی ریاترین فرزندان این مرزو بوم تورا به استقبال آمده ایند وتو را به رسم مهمانی بر سر سفره ای می نشانند که میزبانش شهیدان خدایند.

حضور در این مکان مقدس دلیلی است بر این که ، مواظب باش ! حتی همسفران زمینی را نیز ممکن است در خاک زنجیر کنند ، بندهارا بگسل ، چشمهایت را بشوی ودیده از ظاهر به باطن بکش. آنگه به کربلای جبهه می رسی خود را در عاشورا می یابی وبر زمین مظلوم شلمچه ، طلاییه و فکه نظر می کنی خود را در میان اصحاب عاشورایی امام عشق می بینی. راز اینکه در چنین سفری آسمانی هستی یا نه را، آن راوی عزیز خون نگار ف آن گل سرخ فکه ، شهید آوینی چنین فاش می گوید:

« در سفر های زمینی پاها خسته می شوند و درسفرهای آسمانی دلها خسته…»در رفتن به سوی سرزمین عشق تابلویی کوچک تورا به معراج شهدا می خواند وتو با دیدگانی اشکبار به معراج می روی، محلی که از نی های طلائیه ساخته شده و پیکر مطهر شش شهید سرافراز را در خود جای داده است.

پلاک یکی از شهدا را فرشتگان به تبرک برده اند و او که نام در گمنامی یافته است جذبه عشقش بیشترین زائر را دل ربوده است. درد خویش را با آنها در میان می گذاری،حاجت می طلبی و چه بسیارند کسانی که چنین کرده اند.کفنهای سفید که پیکر از هم پاشیده شده را در خود جمع کرده است،هرکدام عریضه ای است که زائرین به محضرشان عرضه داشته اند:

«شمارا به حضرت زهرا شفاعتم کنید، خوش به حالتان، ممنونم که مرا پذیرفتید.» و تو نیز شرمسار می نشینی و به عرض حاجت کردن، راستی آنان با خدا یشان چه ها گفتند و چه عهدی بستند و چه کرده بودند که با جرات گفتند می خواهیم مانند مولایمان حسین بی سر به سراغ محبوب رویم و آن را فدای یار کنیم به راستی که آنان علی اکبر وار وقاسم وار، حسین وار جنگیدند و رفتند و ما ماندیم هزاران درد… اینجا تو هستی که اگر توفیق پیدا کردی با خاک خونرنگ جبهه حرف بزنی او نیز رازهایش را لااقل به اندازه فهم تو فاش کند. از او بخواهی که از تجلایی برایت بگوید، از باکری ها از حمید که چگونه پرپر شد و از احد آن هنگام که بی سر شد و از مرتضی که چگونه در خون شناو شد و به آرزویش رسید وبا شهادتش فهماند که در باغ شهادت باز باز است. از شهید همت که چگونه با وجود ملکوتی اش پهنه هور را در نور دید و به خدا رسید. از محلاتی که چطور در دل نیمه شب بی صدا می شکست. تو ای خاک جبهه فتح المبین دیده ای و چگونگی پرپر شدن عاشقان را روی مین به نظاره نشسته ای، از آنها برایمان بگو.، از آنهایی که وفادران عباس حسین بودند و علمداران عاشورا، وقتی پاسخ سئوالهایت را از خاک گرفتی دیگر مخاطبت خود شهیدانند. خو دشان اینطور خواسته اند.شهدا به ما بگویید که چطور نام نشان را در گمنامی یافتید واز رجعت پیکر خونین خویش در رنج بودید، چه دیدید که دیگران ندیدند، چرا آنچه دیدید بیان نشد، نخواستید یا نتوانستید،یا نخواستند!

شاید هم واژه ها برایش تنگ بود.و ما هم که از شما میگوییم نرفته راه، ندیده طریق، نچشیده مزه عاشقی و دلدادگی. چگونه باید از شما گفتن و نوشتن!رخ ماوراییتان در چشمان دنیایی ما نمی گنجد، عیار کرده هایتان به محک سنگ عقل ما نمی خواند. مگر نگفته اند شهیدان را شهیدان می شناسند پس آنچه می نویسیم توصیف شما نیست،بهانه ای است تا قطره های آلوده روحمان به پاکی دریای وجودتان پیوند خورد. شما را قسمتان می دهیم به مولایمان، به مظلوم کربلا، که شهادت را از او آموختید، در این دنیای پر هوس و ملالت آور مارا تنها نگذارید،دستمان را بگیرید و از صفتهای پسندیده تان را یادمان دهید و بگویید چگونه وارثان خون شما باشیم.اگر یاریمان نکنید دستمان خالی است وبیچاره ایم. صفیه موسالو

حاصل عمر امام

شناخت نامه استاد مطهری

تاریخ تولد:13 بهمن سال 1298 شمسی

محل تولد:شهر فریمان ار توابع مشهد

خانواده:اهل علم و تقوا نام پدر:شیخ مخمد حسین مطهری

شروع تحصیلات پس از دوران کودکی به مکتب خانه رفت و به فراگیری قرآن وسایر تعلیمات پرداخت

شروع تحصیلات حوزوی: از دوارده سالگی

حوزه محل تحصیل: مشهد مقدس

اساتید مطهری: مرحوم آقا میرزا مهدی شهیدی رضوی استاد فلسفه

مدت تحصیل در مشهد:چهار سال

دوران تحصیل در قم:15 سال

اساتید استاد در قم: امام راحل، علامه طباطبایی ره، آیت الله بروجردی، میرزا علی آقا شیرازی، آقا میرزا مهدی، میرزا مهدی آشتیانی، آیت الله خوانساری، آیت الله محقق داماد

هجرت از قم به تهران:هجرت از قم به تهران سال 1331

شروع مبارزات سیاسی: 1332 اگر چه در دوران تحصیل در حوزه علمیه با فداییان اسلام آشنا شده بود و مرتبط بود.

تاریخ شروع تدریس در دانشکده الهیات و مدت آن:از سال آغاز نمود و20 تا 22 سال ادامه یافت.

مدت تدریس در مدرسه مروی در تهران:از آغاز استقرار در تهران تا تا سه سال قبل از شهادت

شروع به فعالیت های علمی : تحقیق در فلسفه مادی از1325 تدریس:سال 1334 در تهران مدت همکاری با مراکز دانشگاهی وتدریس:

مدت 22سال

موضوعات تدریس استاد در قم: ودانشگاه و مدرسه مروی: ادبیات عرب، شرح لمعه، رسائل و مکاسب و کفایه، منظومه، اسفار، شناخت، مارکسیسم ، اقتصاد، فلسفه تاریخ، اعتقادات

شهید مطهری از زبان ولی امر مسلمین «…مرحوم مطهری چند جنبه داشت که این جنبه را باید دقت کنید وبدانید که مرحوم مطهری ، یک متفکر به معنای واقعی کلمه و یک فیلسوف وفقیه و متکلم و منطقی بود. به خاطر مغز نیرومندی در سایه مطالعات است، یک جامعه شناس ویک تاریخ دان و یک شخصیت بزرگ جامع بود وهمه کسانی که با شخصیت بزرگ و جامع بود و همه کسانی با مرحوم مطهری ارتباط داشتند به این مسئله معترف بودند. این مرد نیمه شب با آه و ناله یعنی نماز می خواند و گریه می کرد.« …. اول کسی که بوی اندیشه التقاط را استشمام کرد و این اندیشه را شناخت و علیه آن بضورت عملی مبارزه کرد مرحوم مطهری بود واین خیلی هوشمندی وذکاوت می خواهد» «… به نظر من مرحوم مطهری با دو ابزار با دو وسیله می توانست تفاهم و نردیکی بین دو قشر روحانیون وتحصیل کرده های جدید را بوجود بیاورد. یکی تلاش علمی و دیگری غنای شخصیت خود ایشان. از لحاظ تلاش علمی،خوب ایشان در دانشگاه تدریس داشتند، انس پیدا کردند، در مجامع تحصیل کرده ها، مهندسین پزشکان، شرکت کردند، ویک قطب و ملجا و پناهی برای تحصیل کرده های جدید شدند.

آن زمان هزاران دانشجو وفارغ التحصیل و کسانی که در مسائل فرهنگی جدید درس خوانده و تحصیل کرده بودند.آقای مطهری را به عنوان یک ملجا یک پناه ، یک آدمی که حرفشان را می فهمد می تواند دردهایشان را علاج کند و سوالتشان را پاسخ بدهند، نوشته هایش را می دیدند،سخنرانی هایش در رادیو می شنیدن ، شاید بتوانیم بگوییم که ایشان موفق ترین چهره روحانی در میان محیط های فرهنگ جدید بود ودر دانشگاه ها و حول وحوش دانشگاه هاموفق ترین چهره بود. دومین وسایه شخصیت ایشان بود. می دانید یکی از چیز هایی که بین این د.و قشر را جدا کرده بود که این قشر را نسبت به هم بی اعتنا کرده بودند.تحصیل کرده های جدید، فارغ التحصیل حوزه علمیه را یک آدم باسواد نمی دانند!

اصلا آنچه را که او باید بود سواد به حساب نمی آوردندف علم نمی دانستند!روحانی در عرف و فرهنگ غربی تزریق شده به یک عده ازاین تحصیل کرده های ما،یک عنصر بی سواد و پر مدعایی به حساب می آمد که اصلا تضیع وقت بود که انسان با او بنشیند، حرف بزند یا خودش را به او نزدیک کند !یعنی اصلا او را قابل نمی دانستند! متقابلا ، تحصیل کرده هی حوزه علمیه دانشگاهی هارا با همین چشم نگاه می کردند و علاوه بر اینکه آنها را بی دین می دانست، جاهل و عامی می دانست یعنی اهل علم و عوام یک تقسیمی بوددز حوزه های علمیه، یعنی مرم دنیا دوقسم بودند یک قسم اهل علم ویک قسم عوام، اهل علم یعنی آنکه تحصیل کرده حوزه است وعوام همان کسی است که تحصیل کرده حوزه نیست حالا تحصیل کرده هر جای دیگر باشد. دو قشری که هردو اهل علمند هردو اهل تحصیلات اند هردو با نغز وتفکر و تعقل سرو کار دارند، و همدیگر را بی سواد می دانند. شما طبیعی است که فرض کنید،اینها اصلا به هم نزدیک و با هم آشنا نشوند. مرحوم مطهری جزو شخصیت ها و پیشروان کاروان تقریب بود.

درانتظار بهار سبز

هنوز نهال انقلاب جان نگرفته بود که زعیم آزاد اندیشمان، فریاد آزادی قدس را سر داد و ستم در آن دیار، اقیانوس دلش را خروشان کرده بود.

از فراخی قلبش آشکار بود که تنها به مردم خویش نمی اندیشد و از ژرفای نگاهش پیدا بود که تنها مردم خودرا تمی بیند. استقلال را بانگ می زد، اما نه فقط برای کشور خویش، آزادی را می خواست بگستراند، اما نه در محدوده این مرز و بوم،سرزمین ذهن او به وسعت تاریخ بود و به گسترددگی گیتی؛اما قامت رعنایش جامه خزان در بر کرد و بهار عمرش وفا نکرد تا آزادی قدس را در آینده ببیند.

وما چون دست پروده فتوت آن ابر مردیم، ما هم چون او نا جوانمردی را نه در مرزو بوم خویش که در هیچ نقطه عالم تاب نظاره و توان سکوت نداریم.

وچنین نیست که با شکستن حصار ستم و راندن شغال های فتنه گر تا پشت پرچین باغستان های خویش آرام بگیریم.چنین نیست که دستهای رهایی خود را بر زیر سر بگزاریم و سنگینی غل و زنجیر بر دست و پای فلسطینیان، دلمان را از جای نجنباند.

نه هرگز!بلکه ای قدس دستهای ما با تن تب دار تو اشنا است.می دانیم که در خاک تو خاطره تلخ صبر هر روز تکرار می شود. می دانیم که آه جانسوزی از حلقوم دخترکانت به گوش میرسد،شرح جانسوز معصومیتی است که در زیر چکمه نا محرمان پست خرد می شود.

می دانیم گرد وغباری که بر رخسار زرد مادرانتان نشسته است، خاکستر آرزوهای بر بادرفته شان است. می دانیم که در خاک تو بارش ممتد سنگها حدیث مکرر زندگی است و این به خاطر دردی است که سالیان سال بر تو رفته است.

می دانیم که در خاک تو کودکان سنگها را به سوی اشغالگر با هم بغضشان همانگونه که داوود بر جالوت پرتاب کرد پرتاب می کنند. ولی اشغالگران ژرفنای این خشم مقدس را نمی دانند. اما ای قدس ،ای شهر مقدس، صبور باش و انسانیت خونین را بر دوش بکش و یقین داشته باش که تو دراین جنگ نابرابر دشمنت را به آتش خوهی کشید.

ومطمئن باشکه بزودی بهار خواهد آمد و تو از چنگال زمستان اسارت رها خواهی شد و شهر و دیارت جامه بها جاودان را در برخواهد کرد، و باز همه نوای عاشقانه بلبلان را بر گلزار هایت و زمزمه جویبارانت رادر کوهساران خواهند شنید و تو آن روزدر اوج عزت قله رفیع آزادی را صعودخواهی کرد.

پس ای قدس ، ای اسوه ایمان، ای مظهر عشق، تو را به قداست خون نوعروسانت ویقین بدان که روزی باران انا فتحنا بر خاک تشنه تو خواهد بارید و تو روزی مصداق کامل نصر من الله و فتح قریب خواهی شد. و ما آن روز جتده ای متصل به قدس را با شقایق های سرخ که نشان داغ دل ماست، زینت خواهیم کرد و خواهیم آمد تا دستی بر غنچه های نشکفته پرپر بکشیم و رقابتشان را با پرواز کبوتر ها به تماشا بنشینیم.

خواهیم امد تا موی دخترکان معصوم را که در زیر اوار گلوله ها سپید گشته است با تازیانه ای که بر چهره معصومانه کودکی فرود امده مرهم نهیم. خواهیم آمد تا زلف پریشان نو عروسان را نظاره کنیم ورقابتشان را با پرپر شدن لاله و شقایق به تماشا بنشینیم. خواهیم آمد به دیار ده ها سال زجر وحرمان و درد که بر مردمانت رفته است با تمام وجود مرثیه بخوانیم.

آری ای قدس! ای قبله اول ما! یقین بدان که دبا یاری خدا باز هم روزی خانه ات خانه امن ایمان خواهد شد و آسمان شهرت باز هم مامن هزارن ستاره خواهد بود وتو آن روز شیوا ترین غزل شادی را بر بلندای قدس خواهی سرود.پس به امید آن بهار سبز این انتظار سرخ را به نظاره می نشینیم. اشرف ذاکری

سخن سردبیر

 

شخصیت برجسته و بزرگ در تاریخ معاصرایران و جهان اسلام، امام خمینی (ره)عمیق تر از آن است که بتوان در کلماتی چند آن را ترسیم کرد.
او با ایمان قوی و اعتقاد عمیق به مبانی دینی همراه با توکلی وصف ناپذیر که به خداوند داشت، انسان معاصر را بخوبی می شناخت و سعادت دنیا و آخرت نسل امروز را در پاکی نفس وعمل به فرامین الهی می دانست.
او خواهان آزادی همه انسانها از بندگی غیر خدا بود و قدم و قلم او هدفی جز دین خدا نداشت، ما نیز اولین نشریه آیت را با سخنان پیر طریقت که خود آیت الهی بود آغاز می کنیم.


«برنامه های اخلاقی و اصلاحی، کلاس تربیت و تهذیب، آموختن معارف الهیه که مقصد اصلی بعثت انبیا بوده باید در حوزه ها رایج و رسمی باشد. متاسفانه در مراکز علمی به این گونه مسائل لازم و ضروری کمتر توجه می شود،علوم معنوی وروحانی رو به کاهش می رود و بیم آن است که حوزه های علمیه در آتیه نتواند علما خلاق، مربیان مهذب و آراسته و مردان الهی تریبت کنند وبحث و تحقیق در مسایل اصل و اساسی که مورد عنایت قرآن کریم و نبی اعظم و سایر انبیا و اولیا علیهم السلام است باقی نگذارد. خوب است فقهای عظام و مدرسین عالی مقام که مورد بحث و تربیت وتهذیب افراد همت گمارند و به مسایل معنوی و اخلاقی بیشتر بپردازند. محصلین حوزه ها نیز لازم است در کسب ملکات فاضله و تهذیب نفس کوشش کرده و به وظایف مهم و مسئولیت های خطیری که بر دوش آنان است اهمیت دهند.»

حضرت امام خمینی قدس سره، جهاداکبر، ص 18

با امیر المومنین

 

از نشانه های پرهیزگاران این است که آنها در دینداری نیرومند، نرم خو و دوراندیش اند و دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش که با داشتن علم بردبار، در توانگری میانه رو، در عبادت فروتن، در تهیدستی آراسته، در سختی ها بردبار ،در جستجوی کسب حلال، در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع و روزی می باشند.

اعمال نیکو انجام می دهند و ترسان شب را به روز می آورند. با یاد خدا شب می خوابند، اما ترسان، و بر می خیزند،شادمان،ترس برای اینکه دچار غفلت نشود و شادمانی برای فضل و رحمتی که به او رسیده است.

اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد از آنچه دوست دارد محرومش می کند. روشنی چشم پرهیز گار در چیزی قرار دارد که جاودانه است و آن را ترک می کند که پایدار نیست، بردباری را با علم و سخن در می آمیزد.

پرهیز گار را می بینی که آرزویش نزدیک و لغزش هایش اندک قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است.

مردم به خیرش امید وار و از آزارش در امنند. اگر در جمع بی خبران باشد نامش در گروه یاد آوران خدا ثبت می گردد.و اگر در جمع یاد آوران باشد نامش در گروه بی خبران نوشته نمی شود.

ستمکار به خود را عفو می کند، به آنکه محرومش ساخته، می بخشد. به آن کس که با او بریده می پیوندد. از سخن زشت دور و گفتارش نرم، بدی های او پنهان و کار نیکش آشکار است.نیکی های او به همه رسیده ولی آزار او به کسی نمی رسد.

در سختی ها آرام، ودر ناگواریها بردبار و در خوشی ها سپاسگزار است.به آن که دشمنی با او دارد ستم نکند و نسبت به آنکه دوستش دارد به گناه آلوده نشود.پیش از آنکه بر ضد اوگواهی دهند به حق اعتراف می کند و آنچه را به او سپرده اند ضایع نمی سازد و آنچه را به او تذکر دهند فراموش نمی کند.

مردم را با لقب های زشت نمی خواند.همسایگان را آزار نمی رساند، در مصیبت های دیگران شاد نمی شود و در کار ناروا دخالت نمی کند و از محدوده حق خارج نمی شود.

اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمی کند و اگر بخندد ، آواز خنده اش بلند نمی شود و اگر به او ستمی روا دارند صبر می کند تا خدا انتقام او را بگیرد. نفس او از دستش در زحمت ولی مردم در آسایشند، برای قیامت خود را به زحمت می افکند ولی مردم را به رفاه و آسایش می رساند.

دوری او از برخی مردم از روی زهد و پارسایی و نزدیک شدندش با بعضی دیگر از روی مهربانی و نرمی است. دوری او از تکبر و خودپسندی و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست. حطبه 193