موضوعات: "شماره 1" یا "پاسخ یک شبهه" یا "مقالات" یا "سوژه ها" یا "ادبی" یا "سخن سردبیر" یا "زلال وحی" یا "در محضر امام علی علیه السلام" یا "دلنوشته" یا "اندیشه سبز"

نشریه الکترونیکی آیت اجتماعی فرهنگی سیاسی

زنان زندانی با آرزوی حجاب

زنان باکو در آرزوی حجاب

 

برای بررسی وضع زندگی بانوان شیعه دیروز، امروز و فردا؛ نیازمند آشنایی با حوادثی است که در دو قرن پیش بوجود آمده است. باید سیری تاریخی در گذر زمان داشت تا وضعیت این بانوان مظلوم را کمی احساس کرد. از حوادثی که بر سر بانوان این خطه آمده اطلاع داشته باشیم تا بتوانیم برای حل مشکلات دینی آن‌ها کاری انجام دهیم. بعد از دویست سال که در محاصره دشمن متجاوز قرارگرفته‌اند، هنوز از سبک زندگی و وضع روحی و اجتماعی آن‌ها؛ غصه‌ها و دغدغه‌هایشان خبر نداریم.

هرچه جستجو کردم در خصوص زنان جمهوری آذربایجان تحقیقی را نیافتم، تا جائیکه گمان کردم که زنی در آذربایجان زندگی نمی‌کند. فقط در “خاطرات علی اکرام علی‌اف” چند نکته را دیدم. و در “کتاب تقابل دین و سیاست در آذربایجان” بخشی را در موضوع حجاب و اعتراض زنان نوشته شده است و در کتاب “شیعیان آذربایجان “نوشته آقای ولی جباری بخشی از یک فصل را به زنان اختصاص داده است. منبعی برای تحقیق نیافتم. بنابراین روش تحقیق را براساس پرس‌وجو و مشاهداتم انتخاب کردم. با استناد به سفرهایی که در گذشته به جمهوری آذربایجان داشتم لذا برای پاسخ‌گیری با زنان آذری در مسیر اربعین و مصاحبه با طلاب آذری، خانم آذری که در ایران سکونت دارد، اطلاعاتی دریافت کردم . این دغدغه از زمانی که به جمهوری نخجوان سفر کردم، ذهن مرا درگیر کرد.با دیدن بانوان شیعه که هر روز از پل چوبی جلفا عبور می‌کنند و برای خرید ارزاق روزانه و برای درمان به مطب دکترهای ایران می‌آیند؛ دغدغه‌ام بیشتر شد؛ تا در احوال بانوان شیعه محصور در دست دشمن غاصب هرچند اندک تحقیقی داشته باشم.

نسل سوخته

 

بانوان شیعه آذربایجان

مقدمه
همیشه غم اندوه از دست دادن تاج ایران در آذربایجان، حقارتی را بر غیرت دینی و ملی آزاد مردان این خطه، چون تیغی در گلومانده دچار رنج دائمی کرده است.

این درد اکنون دویست سال است که نسل به نسل مانند زخم کهنه‌ا‌‌ی که مرحمی برای التیام آن در طول زمان پیدا نشده است، همچنان به اعماق وجود هر آذربایجانی چه آن سوی ارس، چه این سوی ارس؛ مانند نیشتر می‌سوزاند.شیعیانی غیور دین‌دار هرچه مقاومت کردند و برای حفظ دین و وطن، خون دادند تا ناموسشان را از چپاول دشمنان دورکنند، ولی در برابر بی‌لیاقتی شاهان قاجار با یک امضاء خائنانه سرنوشتشان بگونه‌ای دیگر رقم خورد.

نتیجه امضاهای ننگین با عهد نامه‌های گلستان و ترکمانچای، ملتی را حدود یک قرن به اسارت دولت مسیحی تزار و بعد از سقوط تزار در زندانی به وسعت یک قاره با دیوار آهنین به مدت یک صدسال محروم کرده است. محرومیت از دینداری، آزادگی، تاریخ گذشته و منابع دینی با خط و زبان مادری و هویت مسلمانی‌شان و هرچه که از دین و ایران اسلامی نشانه‌ای داشت.

بیشترین آسیب در این تهاجم و اشغال متوجه زنان و دختران شیعه شد. زنان باحیا و عفاف که در برخی از روستاهای آذربایجان با روسری‌های بزرگ بخشی از صورتشان (به نام یاشماخ)پوشیده بود.

اولین هدفی که در این اسارت، دشمنان نشانه گرفتند، حجاب زنان بود.آن‌ها به ظرفیت انسان سازی زنان و توانایی در تربیت خانواده و اثرگذاری آنان اطلاع داشتند، و از سویی برای بی غیرت کردن مردان؛ نیازمند برهنگی زنان بودند.

بر همین اساس بسیاری از زنان بعد از منع حجاب خانه نشین شدند. دومین تیرشان تغییر الفبا بود تا کسی نتواند به متون دینی و تاریخی دسترسی داشته باشد. برای این اشغال باید حافظه تاریخی و گذشته متعالی یک ملت فراموش می‌شد تا بتوانند هویت شیعیان را تغییر دهند.

بسیاری از زنانی عفیفی که حاضر به برداشتن حجاب نشدند در این راه به شهادت رسیدند. عده‌ای نیز برای بدست آوردن پول و مقام داوطلبانه چادر سوزاندن تا برای بی‌عفتی دیگران الگو شوند.

ملتی که به علت کشتار و خفقان مجبور به تقیه شدند تا بتوانند دین و آئین تشیع را زنده نگهدارند، با از دست دادن منابع دینی و تغییر الفبا و شهادت علمای بزرگ و مراجع تقلید، تخریب مساجد و سوزاندن قرآن‌ها؛ موفق به انتقال دین به نسل های بعد از خود نشدند؛ دین ستیزان کمونیست هم با شدت بر آتش آموزه‌های ضد دینی افروختند. نسلی را به ظاهر مطابق میل خود پروراندند.

در حالیکه فطرت باطنیشان همچون آتش زیرخاکستر فروزان، منتظر نسیمی بودند تا خاکستر را کنار بزند. با نسیم روح بخش انقلاب اسلامی ایران و پیش‌بینی فروپاشی کمونیستی توسط حضرت روح الله خمینی«ره» و سرانجام فروپاشی ایده کمونیزم و فرورفتن در زباله‌دان تاریخ، آزادی نسبی برای ابراز دین و دینداری در جمهوری آذربایجان شروع شده است که فصلی جدید را پیش روی شیعیان دلسوخته روشن کرده است، و مرحمی برای زخم کهنه‌ی دویست ساله شده است.

جوانه‌های امید که روز بروز در آذربایجان در حال رشد و شکوفایی است، بسیار امیدآفرین و نوید آینده‌ای با زنان فرهنگ ساز و تمدن ساز با فرزندانی غیور را در همان اسارت‌گاه بدتر از دوره کمونیست‌ها تربیت نمایند.

پازل گمشده عشق

#داستانک
       پازل گمشده عشق
هنگامی که ازدواج کردند، جواد عاشق فرشته بود.هر کاری که از دستش بر می‌آمد برای راحتی فرشته می‌کرد. از خرید جهیزیه گرفته تا مهریه همه را بدون اطلاع خانواده اش پیش‌کش پدر فرشته کرد.
فرشته تازه به خانه بخت رفته بود که هنگام عبور از خیابان تصادف کرد، لگنش شکست چندین ماه توی گچ بود. جواد طاقت دوری فرشته را نداشت، اجازه نداد برای استراحت خانه پدرش برود.برایش کارگر گرفت تاکارهایش را انجام دهد. فرشته تازه خوب شده بود که یک شب ساواکی های شاه ریختند توی خانه و شوهرش را بردند.
فرشته بی پناه شده بود، نه مادرشوهرش او را راه می‌داد نه پدر خودش!
_اگر می خواهی توی خانه راهت بدهم، باید طلاق بگیری، معلوم نیست شوهرت از زندان شاه جان سالم بدر ببرد، تو 12 سال صبر کنی تا محکومیت او تمام شود، آیا زنده بماند یا نه؛ تو تا آن زمان پیر می‌شوی!
یکی از همسایه‌ها وقتی دید پدرش اورا با اثاثیه از خانه بیرون کرده است، او را پناه داد و در خانه آنها زندگی می‌کر‌د، مادرش هر روز مخفیانه لقمه‌ای برایش میاورد . در مدت دوسال هر هفته برای ملاقات شوهرش به اوین می رفت. بعد از دوسال، شریف امامی نخست وزیر برای کاهش اعتراضات مردمی تعداد زیادی از زندانیان سیاسی را آزاد کرد.
ساعت 12 شب بود که همسرش آمد دنبالش و او را برد تا زندگی تازه‌ای را شروع کنند.
سالها گذشت و فرشته هر دو سال یک بچه برایش بدنیا می‌آورد. پنج تا دختر و سه تا پسر. مثل لیلی و مجنون عاشقانه زندگی می‌کردند!
پائیز زندگی فرشته شروع شد. جواد حرارت گذشته را نداشت، بهانه های بنی اسرائیلی می گرفت. فرشته نمی دانست چرا عاشقانه های جواد بی رنگ شده است! مرد فداکار زندگیش دیگر بی قرار او نیست!
تا اینکه دیگر جواد به خانه نیامد! فرشته با هشت تا دختر و پسر که هر کدام تحصیلات دانشگاهی داشتند، با خود خوری روزگار می گذراند؛ راضی به همین وضع بود. پسرش حمید آمد .
- مامان بابا اصرار دارد که از خانه بیرون برویم!
- چرا؟ برای چی؟ کجا؟
- -نمی دانم چند وقتی هست که اصرار دارد ولی من به شما نگفتم!
فرشته هیچ اعتراضی نکرد، ولی شوهرش او را بدون هیچ مهریه‌ای با هشت فرزند از خانه بیرون کرد.وقتی مهریه خواست شوهرش گفت: مهریه‌ات را روز عقد پدرت گرفت!
فرشته با هشت تا فرزند خانه را خالی کرد و به شهر دیگری که برایش خانه اجاره کرده بود، کوچ کرد. کوچی غمبار با کوله باری از خاطرات روز های خوش گذشته، حیران و سرگردان!
بعد از یک سال مدت اجاره تمام شد، دیگر خانه اجاره ای تمدید نکرد.
بچه ها نتوانستند مخارج زندگی را تامین کنند برگشتند به خانه پدری!
برای مادرشان خبر آوردند که بابا با زنی که از همسر معتادش طلاق گرفته بود با فرزندش در خانه پدر زندگی می کند.
فرشته که افسردگی را تجربه می کرد؛زیر لب زمزمه می کرد، پازل گمشده عشق من کجاست؟

پ ن

وقتی جامعه دچار آلودگی فرهنگی بشود، زنان بی پناه تله‌ای می شوند تا زندگی ها را به تاراج ببرند!

بانوی حماسه خون شهادت و ایثار

سلام بر تو ای اختر وحی، ای دایه مهربان شقایق های پرپر، ای مادر لاله های اسارت، ای ملکه مصیبت و ای سالار اسیران.
ای فرزند کوثر که نور میلادت روشنی بخش خانه امامت شد. جبریل هم آنجا بود. آن روز جبرئیل همگام با خورشید میلادت بی قرار می گریست و همه از ریزش اشک هایش دانستند که سینه صبور تو خیمه گاه همه دردهایی است که روزی حضرت محمد صلی الله علیه و آله را آزرده بود و روز دیگر امام علی علیه السلام را و یک روز حضرت فاطمه سلام الله علیها را و روزی حسنین علیهما السلام را و امان از این همه درد که همه اش در قلب تنهای زینب خواهد بود. چون همان

صفحات: 1· 2

کلیپ تولیدی طلاب/ واقعه اسیران شام