موضوع: "مقالات"

بی پناهی عصر حاضر

بی پناهی عصر حاضر از آغاز قرن بیستم تا کنون بیش از یک میلیارد نفر دست به خودکشی زدهاند و جوانان بیشتر از دیگران خودکشی می کنند. تلفات نظامی آمیکا در میدانهای جنگ جهانی دوم سیصد هزار نظامی بود، ولی در همان مدت ، دو میلیون آمریکایی بر اثر بیماری قلبی تلف شدند که نیمی از این رقم به سبب نگرانی بوده است.

در آلمان روزانه یک میلیون قرص خواب آور مصرف می شود! جهان متمدن و انسان قرن فضا نیز با بیماری نگرانی دست به گریبان است. این بلای نوین و بیماری قرن، دامنگیر بسیاری از آدمها شده و همه را به نابودی تهدید می کند.

نگرانی «ام الامراض » و سرچشمه تمام یا اغلب بیماری های روحی و جسمی است. سوء هاضمه ،زخم معده ، سرطان ، ناراحتی های قلبی ، فلج و …حتی درد دندان و کرم خوردگی آن و یک سوم امراض جلدی ناشی از نگرانی و دلواپسی و هیجانات روحی است.«کلیدهای خوشبختی»ص 263

نگرانی لازمه زندگی است!

چون در زندگی ، پدیده های برابر هم و متضاد وجود داشته و دارد ، نیش ونوش، زشت و زیبا، روشنایی و تاریکی و…پس اضطراب و ناراحتی و نگرانی تا حدی لازمه زندگی بشر است و فقدان آن بی خیالی محض و بی غم بودن از نظر روانشناسی نوعی بیماری و نشانه جنونی موسوم به «سپسی کوپاتی» است.«از کتاب آنسوی چهره ها ص35 »

بنابراین در چنین عصری که دلهره در ذات آن نهفته است خواه نا خواه ، مبارزه با نیش ها، زشتی ها، وتاریکی های زندگی از طریق صحیح وراه اصولی باید صورت بگیرد تا زندگی سالم وسعادتمندانه هر فرد تضمین گردد.

نیاز به ایمان ومعنویت ، امام هفتم علیه السلام  به هشام می فرماید: لقمان حکیم به پسر خود گفت: دنیا دریای ژرفی است که انسان های زیادی در آن غرق شده اند، تقوی و پرهیز گازی کشتی توست ؛آن کشتی که پر از ایمان است بادبان های ان توکل به خدا نگهبان و پاسدارش عقل و فکر راهنما وناخدایش علم وتدبیر وسکان آن بردباری وتحمل است.«اصول کافی ج 1» که در برابر فشار و توفان و امواج سهمگین دریایی زندگی خرد نمی گردد. فقدان ایمان ونیاز بسیار بشر به آن آنچنان مهم است ونقش آن در زندگی انسان ها آنقدر احساس می شود که بزرگترین روانشناس معاصر پرفسور «کارل یونگ» می  گوید: بیماری قرن ما بیماری مذهبی است.بی مذهبی پوچی وبی معنا بودن زندگی را سبب می شود وداشتن مذهب و آرمان به زندگی مفهوم می بخشد. بدون مذهب و ایمان حقیقی آرامش وجود نخواهد داشت.

قرآن کریم در این زمینه تعبیر جالبی دارد هرکه از یاد خدا غفلت ورزد و از ایمان و دین روی برتابد مسلما زندگی او تنگ ، رنج آور، درد آور خواهد بود«طه 125»

فاطمه فتحی

درانتظار بهار سبز

هنوز نهال انقلاب جان نگرفته بود که زعیم آزاد اندیشمان، فریاد آزادی قدس را سر داد و ستم در آن دیار، اقیانوس دلش را خروشان کرده بود.

از فراخی قلبش آشکار بود که تنها به مردم خویش نمی اندیشد و از ژرفای نگاهش پیدا بود که تنها مردم خودرا تمی بیند. استقلال را بانگ می زد، اما نه فقط برای کشور خویش، آزادی را می خواست بگستراند، اما نه در محدوده این مرز و بوم،سرزمین ذهن او به وسعت تاریخ بود و به گسترددگی گیتی؛اما قامت رعنایش جامه خزان در بر کرد و بهار عمرش وفا نکرد تا آزادی قدس را در آینده ببیند.

وما چون دست پروده فتوت آن ابر مردیم، ما هم چون او نا جوانمردی را نه در مرزو بوم خویش که در هیچ نقطه عالم تاب نظاره و توان سکوت نداریم.

وچنین نیست که با شکستن حصار ستم و راندن شغال های فتنه گر تا پشت پرچین باغستان های خویش آرام بگیریم.چنین نیست که دستهای رهایی خود را بر زیر سر بگزاریم و سنگینی غل و زنجیر بر دست و پای فلسطینیان، دلمان را از جای نجنباند.

نه هرگز!بلکه ای قدس دستهای ما با تن تب دار تو اشنا است.می دانیم که در خاک تو خاطره تلخ صبر هر روز تکرار می شود. می دانیم که آه جانسوزی از حلقوم دخترکانت به گوش میرسد،شرح جانسوز معصومیتی است که در زیر چکمه نا محرمان پست خرد می شود.

می دانیم گرد وغباری که بر رخسار زرد مادرانتان نشسته است، خاکستر آرزوهای بر بادرفته شان است. می دانیم که در خاک تو بارش ممتد سنگها حدیث مکرر زندگی است و این به خاطر دردی است که سالیان سال بر تو رفته است.

می دانیم که در خاک تو کودکان سنگها را به سوی اشغالگر با هم بغضشان همانگونه که داوود بر جالوت پرتاب کرد پرتاب می کنند. ولی اشغالگران ژرفنای این خشم مقدس را نمی دانند. اما ای قدس ،ای شهر مقدس، صبور باش و انسانیت خونین را بر دوش بکش و یقین داشته باش که تو دراین جنگ نابرابر دشمنت را به آتش خوهی کشید.

ومطمئن باشکه بزودی بهار خواهد آمد و تو از چنگال زمستان اسارت رها خواهی شد و شهر و دیارت جامه بها جاودان را در برخواهد کرد، و باز همه نوای عاشقانه بلبلان را بر گلزار هایت و زمزمه جویبارانت رادر کوهساران خواهند شنید و تو آن روزدر اوج عزت قله رفیع آزادی را صعودخواهی کرد.

پس ای قدس ، ای اسوه ایمان، ای مظهر عشق، تو را به قداست خون نوعروسانت ویقین بدان که روزی باران انا فتحنا بر خاک تشنه تو خواهد بارید و تو روزی مصداق کامل نصر من الله و فتح قریب خواهی شد. و ما آن روز جتده ای متصل به قدس را با شقایق های سرخ که نشان داغ دل ماست، زینت خواهیم کرد و خواهیم آمد تا دستی بر غنچه های نشکفته پرپر بکشیم و رقابتشان را با پرواز کبوتر ها به تماشا بنشینیم.

خواهیم امد تا موی دخترکان معصوم را که در زیر اوار گلوله ها سپید گشته است با تازیانه ای که بر چهره معصومانه کودکی فرود امده مرهم نهیم. خواهیم آمد تا زلف پریشان نو عروسان را نظاره کنیم ورقابتشان را با پرپر شدن لاله و شقایق به تماشا بنشینیم. خواهیم آمد به دیار ده ها سال زجر وحرمان و درد که بر مردمانت رفته است با تمام وجود مرثیه بخوانیم.

آری ای قدس! ای قبله اول ما! یقین بدان که دبا یاری خدا باز هم روزی خانه ات خانه امن ایمان خواهد شد و آسمان شهرت باز هم مامن هزارن ستاره خواهد بود وتو آن روز شیوا ترین غزل شادی را بر بلندای قدس خواهی سرود.پس به امید آن بهار سبز این انتظار سرخ را به نظاره می نشینیم. اشرف ذاکری

با امیر المومنین

 

از نشانه های پرهیزگاران این است که آنها در دینداری نیرومند، نرم خو و دوراندیش اند و دارای ایمانی پر از یقین، حریص در کسب دانش که با داشتن علم بردبار، در توانگری میانه رو، در عبادت فروتن، در تهیدستی آراسته، در سختی ها بردبار ،در جستجوی کسب حلال، در راه هدایت شادمان و پرهیز کننده از طمع و روزی می باشند.

اعمال نیکو انجام می دهند و ترسان شب را به روز می آورند. با یاد خدا شب می خوابند، اما ترسان، و بر می خیزند،شادمان،ترس برای اینکه دچار غفلت نشود و شادمانی برای فضل و رحمتی که به او رسیده است.

اگر نفس او در آنچه دشوار است فرمان نبرد از آنچه دوست دارد محرومش می کند. روشنی چشم پرهیز گار در چیزی قرار دارد که جاودانه است و آن را ترک می کند که پایدار نیست، بردباری را با علم و سخن در می آمیزد.

پرهیز گار را می بینی که آرزویش نزدیک و لغزش هایش اندک قلبش فروتن، نفسش قانع، خوراکش کم، کارش آسان، دینش حفظ شده، شهوتش در حرام مرده و خشمش فرو خورده است.

مردم به خیرش امید وار و از آزارش در امنند. اگر در جمع بی خبران باشد نامش در گروه یاد آوران خدا ثبت می گردد.و اگر در جمع یاد آوران باشد نامش در گروه بی خبران نوشته نمی شود.

ستمکار به خود را عفو می کند، به آنکه محرومش ساخته، می بخشد. به آن کس که با او بریده می پیوندد. از سخن زشت دور و گفتارش نرم، بدی های او پنهان و کار نیکش آشکار است.نیکی های او به همه رسیده ولی آزار او به کسی نمی رسد.

در سختی ها آرام، ودر ناگواریها بردبار و در خوشی ها سپاسگزار است.به آن که دشمنی با او دارد ستم نکند و نسبت به آنکه دوستش دارد به گناه آلوده نشود.پیش از آنکه بر ضد اوگواهی دهند به حق اعتراف می کند و آنچه را به او سپرده اند ضایع نمی سازد و آنچه را به او تذکر دهند فراموش نمی کند.

مردم را با لقب های زشت نمی خواند.همسایگان را آزار نمی رساند، در مصیبت های دیگران شاد نمی شود و در کار ناروا دخالت نمی کند و از محدوده حق خارج نمی شود.

اگر خاموش است سکوت او اندوهگینش نمی کند و اگر بخندد ، آواز خنده اش بلند نمی شود و اگر به او ستمی روا دارند صبر می کند تا خدا انتقام او را بگیرد. نفس او از دستش در زحمت ولی مردم در آسایشند، برای قیامت خود را به زحمت می افکند ولی مردم را به رفاه و آسایش می رساند.

دوری او از برخی مردم از روی زهد و پارسایی و نزدیک شدندش با بعضی دیگر از روی مهربانی و نرمی است. دوری او از تکبر و خودپسندی و نزدیکی او از روی حیله و نیرنگ نیست. حطبه 193

زلال وحی


«وماذرالکم فی الارض مختلفا الوانه ان فی ذلک لایةلقوم یذکرون»13نحل
منیز آنچه برایتان در زمین آفریده و رنگهای آن مختلف است برای گروهی که اندرز پذیرند عبرتهاست.
کلمه «ذرأ»به معنای خلق کردن است واختلاف الوان معادن و سایر مرکبات عنصریه ای است که از زمین خلق کرده است و بشر از آن منتفع می شود وبعید نیست که اختلاف الوان کنایه از اختلاف نوعی باشد و در آن صورت آیه مورد بحث قریب معانی با آیه « وَفِى ٱلْأَرْضِ قِطَعٌۭ مُّتَجَٰوِرَٰتٌۭ وَجَنَّٰتٌۭ مِّنْ أَعْنَٰبٍۢ وَزَرْعٌۭ وَنَخِيلٌۭ صِنْوَانٌۭ وَغَيْرُ صِنْوَانٍۢ يُسْقَىٰ بِمَآءٍۢ وَٰحِدٍۢ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٍۢ فِى ٱلْأُكُلِ ۚ إِنَّ فِى ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍۢ لِّقَوْمٍۢ يَعْقِلُونَ» رعد 4
خواهد بود که در سابق بیان استدلال با این آیه گذشت و اختلاف الوان آنچه که در زمین خلق کرده و گیاهان و درختان و میوه ها امری است که با آن می توان بر وحدانیت و یکتایی خدا در ربوبیت استدلال کرد و چون امر واجب است لذا فرموده لآیه و نفرموده لآیات.
و این سه قسم احتجاج است که یکی به مردم متفکر و یکی به اشخاص متعقل و سومی به افراد متذکر نسبت داده شده است وجهتش این است که:اول از مقدمات ساده ای ترکیب یافته که در استفاده و نتیجه گرفتن از آن صرف تفکر کافی است.
دوم:مرکب از مقدمات علمی است که فهم آن جز برای دانشمند انی که از اوضاع اجرام آسمانی و اسراربا خبرند میسر نیست.، تنها کسی از آن حجت نتیجه می گیرد که حرکات و انتقالات اجرام آسمانی و آثار آن حرکات را می داند.
سوم:ی هم مرکب از مقدمات کلی و فلسفی است که تنها کسانی از آن می توانند نتیجه را گرفته و با آن وحدانیت خدا را در ربوبیت اثبات کنند که متذکر احکام کلی وجود بااشند، مثلا بدانند که عالمی که همواره در دگرگونی است لابد و ناچار احتیاج به ماده دارد و بداند که واجب است تمامی اختلافاتی که در مواد هست باید منتهی به غیر ماده شودريا، عامل دیگری لازم است که این ماده را به هزاران صورت در آورد.تفسیر ترجمه المیزان ج 12 ض 296

 

آتش حسد

 

حسد هر دو قربانی آماده کرده بودند. ولی قربانی هابیل پذیرفته شد. قابیل رنگ چهره اش تغییر کرد و بر افروخته شد در حالیکه صدایش از شدت خشم می لرزید گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت.

هابیل گفت: اگر عمل تو پذیرفته نشده است من گناهی ندارم و برای تو مشکلی لیجاد نکرده ام که قصد جان مرا کرده ای ؛مشکل تو از درون جان توست،تو عملت ناخالص بوده و با تقوا آمیخته نشده ، به همین جهت مقبول درگاه خداوند نگردیده است . او پاک است و جز پاک نمی پذیرد! سرانجام آتش کینه و حسد در دل او چنان شعله ور شد که پیوند های برادری را نابود کرد،خون چشمان قابیل را گرفت و آنگونه که قرآن می فرماید :نفس سرکش او ،وی را مصمم به کشتن برادرکرد و او را کشت واز زیانکاران شد!

یکی از رذایل اخلاقی که در طول تاریخ بشر آثار بسیار منفی فردی و اجتماعی داشته است، مسئله حسد است.حسد به معنی ناراحت شدن از نعمت هایی که خداوند نصیب دیگران کرده و آرزوی زوال آنها و حتی تلاش و کوشش در این راه. حسد فضای روح آدمی را تیره و تار و فضای زندگی را ظلمانی و محیط جامعه را ناامن می کند.

اشخاص حسود نه در دنیا آرامش دارند نه در آخرت آسایش دارند، چون تمام تلاش شان این است که نعمت را از محسود بگیرند؛ بنابراین به انواع جنایات الوده می شوند. دروغ می گویند، غیبت می کنند، دست به انواع ظلم وستم می زنند و حتی در حالات شدید بحرانی از قتل وخون ریزی ابایی ندارند. در واقع می توان گفت :حسد یکی از ریشه های اصلی تمام بدی هاست و از دام های بسیار خطرناک شیطان است، همان دامی که در نخستین روز های آفرینش بشر کار خود را کرد و فرزند آدم “قابیل"را به کام خود فروکشید و دستش به خون برادرش “هابیل” آلوده کرد. به همین دلیل در روایات اسلامی، “حسود” در واقع متعرض به حکمت الهی است و به همین دلیل نوعی کفر و شرک خفی محسوب می شود.

نقطه مقابل حسد"خیر خواهی “است و آن این است که انسان از نعمت هایی که نصیب دیگری می شود لذت ببرد و در راه حفظ آن بکوشد و سعادت خود را در سعادت دیگران بداند و منافع دیگران را با منافع خود به یک چشم بنگرد. در روایات نکوهش شدیدی از حسد شده به گونه ای که در باره کمتر صفتی از صفات رذیله چنین نکوهشی دیده می شود. در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب، حسد حسنات را می خورد همان گونه که آتش هیزم را می خورد. تعبیر حدیث به خوبی نشان می دهد که آتش حسد می تواند تمام خرمن سعادت انسان و حسنات او را بسوزاند و زحمات یک عمر او را بر باد دهد به گونه ای که دست خالی از دنیا برود. اخلاق در قرآن ، مکارم

1 2