موضوعات: "شماره 3" یا "سخن سردبیر" یا "مقالات" یا "پاسخ یک شبهه" یا "زلال وحی" یا "ادبی" یا "سوژه ها" یا "اندیشه سبز" یا "دل نوشته"

سند یک فراموشی

 

چند روز قبل از اینکه با بروبچه های حوزه راهی مشهد شوم بخاطر اتفاقاتی که افتاده بود ،دلم بسیار گرفته بود.به همین خاطر مدام لحظه شماری می کردم که ببینم کی به حرم امام رضا علیه السلام میرسم تا بتوانم اولا یک دل سیر گریه کنم و ثانیا حرفهای نگفته ام را به ایشان عرض نمایم.

روز ها .و شبها سپری شد تا این که شب دوشنبه بعد از اقامه نماز مغرب وعشا خود را در جمع 46 نفر زائر پر شور یافتم و برخلاف تبسم و شوخی هایی که طبق عادت دیرینه می کردم ،قلبم به سرعت می تپید و سرانجام شهرها ،روستاها،کوهها، رودها را پشت سر گذاشتیم و شب دوم خود را در مشهد مقدس یافتم،هرکس در اتوبوس زیر لب ادای احترام می کرد ویا از شوق وصال اشک می ریخت. بالاخره فردا صبح عزم خود را جزم کرده وبه نیت اینکه دلم را نزد آقای رئوف خالی کنم ، راهی حرم شدم ،بعد از گذشتن از باجه های بازرسی بدون سلام و اذن دخول و درحالیکه سرم را پائین انداخته بودم و باسرعت قدم برمی داشتم که ناگهان سربلند کردم و خودم را مقابل ضریح اقا دیدم که انبوهی از زوار احاطه اش کرده بودند.

و من به خیال اینکه از دیگران عقب نمانده باشم کیفم را که دسته کوتاهی داشت به گردن انداختم وچادرم را نیز به کمرم بسته وخودم را داخل جمعیت انداختم.

از یک طرف فشار مردم باعث کشیده شدن بند کیفم می شد و احساس خفگی می کردم از سوی دیگر خودم را به سختی جلو می بردم تا توانستم دست پراز نیازم را به ضریح برسانم و خوشحال از اینکه خلاصه به بارگاه امام رضا علیه السلام رسیده ام …،بگذریم از اینکه چگونه عرض حال کردم.

شب دوم همراه زائران بسیاری در صحن جمع شده بودیم تا به سخنرانی حاج آقا پناهیان گوش دهیم،ایشان مشغول ایراد سخنرانی بودند ومن نیز همراه دوستانم در گوشه ای تشکیل جلسه داده بودیم.

سخن آقای پناهیان به اینجا رسید که «ما که ادای سربازی امام زمان داریم چرا مثل بیماران خود را به پنچره فولاد نمی بندیم و درتعجیل ظهور دعا نمی کنیم»! این سخن مانند پتکی بر سرم کوبیده شد ،از آن شب به بعد دیگر از فرط شرمندگی نه می توانستم درو و بر ضریح مطهر آفتابی شوم نه می توانستم گریه کنم . آخر آنقدر برای حاجات مادی گریه کرده بودم که دیگر اشکی نمانده بود و از آن شب به بعد بود که تازه متوجه معنای بیت زیر می شدم!

«خوابیم به خدا نیست حقیقت به جز این


ما غائب او منتظر آمدن ماست»

معصومه نویدی ثانی

حرف به تنهایی = سقوط آزاد

 

در ابتدا تصمیم داشتم مطلبی در موردتفاوتهای حرف و عمل بنویسم اما یاد آیه شریفه «اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم» افتادم و دیدم خودم مصداق کامل آن هستم. بنابراین من که این مطلب را می نویسم در ابتدا منظورم تنها شخص خودم هست .اما دوست دارم هر یک از خوانندگان محترم نیز این متن را در مورد خود دقیق بسنجد تا ببیند آیا این خدای ناکرده شامل آنها نیز می شود یا خیر؟!

آیا تا کنون فکر کرده ایم فرق بین حرف و عمل چیست؟ به نظر من دریشه این دو را باید لغت نامه جستجو کرد و دید چرا ما با علم به معنای این دو کلمه تا این حد اشتباه می کنیم. اما در عین حال خود را کاملا مبرا از این گونه اشتباهات می دانیم.

در لغت نامه معنای حرف چنین آمده است: هر یک از حروف الفبا مثل ب،ت، کلمه ای که به تنهایی استعمال نشود،لبه کوه،پرتگاه، lمعنا شده است.

 در معنای عمل چنین آمده است کار ،کردار،فعل کار کردن از روی قصد و آگاهی. بیاییم ببینیم چقدر در مورد این دو وآژه اشتباه کرده ایم. وقتی ما حرف می زنیم در لب پرتگاه هستیم،چون اگر حرفمان حرف بیهوده باشد که ضررش کاملا مشخص است و در حیطه نوشته دقت نمی کنیم درمقام عمل بر نمی آییم، بلکه بحث ما سر حرفهای خوبی است که با روپوشی از قرآن و حدیث زینت شده اند.

معمولا ما به دیگران پند می دهیم اما عمل نمی کنیم،چون فکر می کنیم معنای حرف همان معنای عمل است و نیازی به عمل کردن نیست و غافل از این که حرف چنانکه تعریفش گذشت کلمه ای است که به تنهایی استعمال نمی شود یعنی حرف نیاز به عمل دارد.

ما چون حوزوی هستیم، خود را مبرا از گناهانی مثل اسراف، آزار اطرافیان، دروغ ، غیبت ، و حق الناس …میدانیم، اما آیا واقعا اعمالمان را بدقت سنجیده ایم که از 20 نمره چند می گیریم؟مثلا همگی بیشتر از صد دفعه شنیده و خوانده ایم اسراف حرام است و اسرافکاران برادران شیطان هستند. پس چرا در درحین وضو و شستن ظروف و کارهای دیگر عمل نمی کنیم؟ چرا هنگام روشن بودن شوفاژ پنجره ها را باز می گذاریم؟ می گوییم ماهرگز دوستان و اطرافیانمان را آزار نمی دهیم،اما اگر توجه کنیم می بینیم در این مورد نیز با مشکل روبرو هستیم.

مثلا چون با کسی صمیمی می شویم ، ادب را کنار می گذاریم و شاید با این کار در جمع شخصیت او را خورد می کنیم و مهم این است که اصلا خودمان متوجه رفتار ناشایست مان هم نمی شویم و اگر احیانا دوستمان چنین رفتاری را با ما داشته باشد سریعا او را پند و موعظه می کنیم.

و باز چون حوزوی هستیم فکر می کنیم غیبت در محفل ما راه ندارد. اما آیا معایب هم اتاقیمان را به سایرین گفتن تمجید اوست؟ اگر بخواهیم این نکات را به قلم بیاوریم باید تا آخر عمر به نوشتن مشغول شویم اما این نوشتن تا آخر عمرآسان است و ضرری برایمان ندارد و اما عمل کردن به آن سخت است،مگر برای سربازان واقعی امام زمان «عج».

آیا واقعا شده روزی یک ذربین به دست بگیریم و خودمان را به دقت زیر آن ببینیم؟ ! برای این کار می توانیم ابتدا با ذربینی با قدرت بزرگ نمایی بالا سپس میکروسکوپ نوری و در نهایت با میکروسکوپ الکترونیکی خود را بهتر بشناسیم، آن موقع متوجه می شویم که خیلی از معایبی که معمولا آنها را در کتابی می خوانیم در ما نیز هست،نکته بسیار جالب این است که ما چون این معایب را در خود نمی دیدیم، بسیار ی از افراد را که فکر می کردیم از لحاظ معنوی پایین تر از ما هستند را نصیحت کرده ایم ؛ اما غافل از توجه به خود بوده ایم خدا وکیلی آیا قبول ندارید؟ «اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تتقون»44-بقره

امتحانش ضرر ندارد بیاییم امتحان کنیم تا باور کنیم اگر از اکنون خود را اصلاح نکنم طلحه ها و زبیر ها و ابو موسی اشعری های امام زمان«عج» خواهیم شد.

در پایان بحث به این سخن بلند و بالای مولای متقیان می رسیم که:« میدان حق در مقام حرف بسی فراختر از میدان حق در مقام عمل است.» رامیان

 

1 2