نشریه الکترونیکی آیت
اجتماعی - فرهنگی - سیاسی
اجتماعی - فرهنگی - سیاسی
سه شنبه 80/11/30
مصاحبه با مادر شهید رمضان آقا علی زاده
با عرض سلام، ضمن معرفی خودتان بفرمایید با شهید بزرگوار چه نسبتی دارید؟
با سلام و درود به روح پاک شهدا و با آرزوی سلامتی رهبر عزیزمان، اینجانب ربابه حسین پور مادر شهید رمضان آقا علی زاده هستم.
لطفا تاریخ تولد و میزان تحصیلات شهید و تاریخ اعزام و شهادت را بفرمایید.
شهید رمضان در سال 1345 که مصادف با میلاد با سعادت امام حسن علیه السلام در ماه مبارک رمضان در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود.
تا اول راهنمایی درس خوانده بود و در 16 سالگی به فرمان امام لبیک گفت و به سوی جبهه های حق علیه باطل روانه شد، و در تاریخ 23/4/61 در جبهه ی کردستان به درجه رفیع شهادت که آرزوی او بود رسید.
از خصوصیات اخلاقی شهید بزرگوار بفرمایید.
ایشان اخلاق خیلی خوبی داشتند و مقید به انجام واجبات وترک محرمات بودند وبا افراد خانواده و همسایه ها برخورد خوبی داشتند.
چه گونه از شهادت ایشان باخبر شدید؟
روز جمعه بود،آماده می شدم برای رفتن به نماز جمعه، که یکی از دوستان شهید که در سپاه مشغول بود آمد و از من عکس رمضان را خواست .
من از همین قضیه متوجه شهادت او شدم،و خدا را شکر کردم که بر من هم منت گذاشته و امانت مرا قبول کرده است؛ بعد هم برای نماز جمعه به مصلا رفتم.
بنظر شما مومن واقعی به چه کسی می گویند؟
مومن واقعی کسی است که مقید به انجام واجبات و ترک محرمات باشد و در خط ولایت حرکت کند.
بزرگترین آرزوی شما چیست؟
بزرگترین آرزوی من سلامتی رهبر عزیز و پیروزی مسلمانان جهان برکفر است.
شهید بزرگوار چه وصیتی داشتند؟
از شهید وصیتنامه باقی نمانده است ولی توصیه ایشان این بود که رهبر را تنها نگذارید.
باتشکر از شما مادر شهید که در مصاحبه شرکت کردید.
سه شنبه 80/11/30
«وماذرالکم فی الارض مختلفا الوانه ان فی ذلک لایةلقوم یذکرون»13نحل
منیز آنچه برایتان در زمین آفریده و رنگهای آن مختلف است برای گروهی که اندرز پذیرند عبرتهاست.
کلمه «ذرأ»به معنای خلق کردن است واختلاف الوان معادن و سایر مرکبات عنصریه ای است که از زمین خلق کرده است و بشر از آن منتفع می شود وبعید نیست که اختلاف الوان کنایه از اختلاف نوعی باشد و در آن صورت آیه مورد بحث قریب معانی با آیه « وَفِى ٱلْأَرْضِ قِطَعٌۭ مُّتَجَٰوِرَٰتٌۭ وَجَنَّٰتٌۭ مِّنْ أَعْنَٰبٍۢ وَزَرْعٌۭ وَنَخِيلٌۭ صِنْوَانٌۭ وَغَيْرُ صِنْوَانٍۢ يُسْقَىٰ بِمَآءٍۢ وَٰحِدٍۢ وَنُفَضِّلُ بَعْضَهَا عَلَىٰ بَعْضٍۢ فِى ٱلْأُكُلِ ۚ إِنَّ فِى ذَٰلِكَ لَءَايَٰتٍۢ لِّقَوْمٍۢ يَعْقِلُونَ» رعد 4
خواهد بود که در سابق بیان استدلال با این آیه گذشت و اختلاف الوان آنچه که در زمین خلق کرده و گیاهان و درختان و میوه ها امری است که با آن می توان بر وحدانیت و یکتایی خدا در ربوبیت استدلال کرد و چون امر واجب است لذا فرموده لآیه و نفرموده لآیات.
و این سه قسم احتجاج است که یکی به مردم متفکر و یکی به اشخاص متعقل و سومی به افراد متذکر نسبت داده شده است وجهتش این است که:اول از مقدمات ساده ای ترکیب یافته که در استفاده و نتیجه گرفتن از آن صرف تفکر کافی است.
دوم:مرکب از مقدمات علمی است که فهم آن جز برای دانشمند انی که از اوضاع اجرام آسمانی و اسراربا خبرند میسر نیست.، تنها کسی از آن حجت نتیجه می گیرد که حرکات و انتقالات اجرام آسمانی و آثار آن حرکات را می داند.
سوم:ی هم مرکب از مقدمات کلی و فلسفی است که تنها کسانی از آن می توانند نتیجه را گرفته و با آن وحدانیت خدا را در ربوبیت اثبات کنند که متذکر احکام کلی وجود بااشند، مثلا بدانند که عالمی که همواره در دگرگونی است لابد و ناچار احتیاج به ماده دارد و بداند که واجب است تمامی اختلافاتی که در مواد هست باید منتهی به غیر ماده شودريا، عامل دیگری لازم است که این ماده را به هزاران صورت در آورد.تفسیر ترجمه المیزان ج 12 ض 296
سه شنبه 80/11/30
انتظار اوج نگاه، شور و شعف است.
انتظار از جنس عرفان، علاقه و عاطفه است.
آری برای او بودن و بهر دیدار او زیستن اوج انتظار است.
آیا انتظار تنهابه منتظر بودن اکتفا می شود؟
خیر،بلکه انتظار به صلاحیت دل ها و امید ها ،ذکر، نیایش ها و تلاش ها و یک شاخه طوبی در بعد حقایق جا دادن می باشد.
شروع هر کاری مقدمه ای دارد و این مقدمه چینی با آمادگی کامل باید باشد.
در وادی عشق به منتظران نوید امید دادی، خدایا به شوق نفس هایشان وعده دیدار دادی.
خدایا!الهی رشته تسبیحم گسسته و میثاقم شکسته و راهم بسته و جانم خسته و چون ایوب در انتظار نشسته ام به امید یوم الفرج به دنبال گمشده ای از طایفه بنی هاشم،کوچهه دل ها را به عشق مزین کرده ام، تا حضور واقعی را نظاره گر دل های تشنه عدالتمان کنیم.
ریزش اشگ ها،آرامش جان ها شده اند، نفسها دیگر نای نالیدن ندارند، امید به سرحد عشق رسیده است عشق را به عینش که عبادت است و به شینش که شهادت و قافش قیامت است خواهانیم.
بیا که که ما را از جنس عشق به ظهورت احیا نما.مهدی فاطمه، نوگل زهرا،بیا که دیگر بی تو جنبش خونها را در رگها نمی یابم، دیگر صفا و گرمی فصل ها کمرنگ شده اند و بوی عطر گل ریحان در فضای عمرم خزان شده است.
مهدی فاطمه، همه آن حرفها بهانه بود بهر عرض سلام از نگارخانه امید ها به امیدی که جواب سلام ما را بدهی و دیوانه وار به شب بو ها خواهم گفت باز باشند، به زمان خواهم گفت باز ایستد که سلام آن منجی عالم در دنیای هستی متجلی شود.
بیا سوز آه ها به تقسیم ثانیه ها آمده اند.به پنج شاخه سه بند حقیقت به تمنا و خواهش آمده اند. وتقویم ها به امید روزی به نگارش آمده اند.
مهدی فاطمه ،ما همچون قایقی شکسته در غرقابی هستیم و غرقه را جز دعا چیز یا تلاشی نرهاند. دستها خالی، امیدها مملو از انتظار در ساحل نجات سکنی گزیده اند.
مهدی جان به سکوت و تمنا امده ایم ، به شفاعت و به خواهش آمده ایم. ما خواهان انیم کهشما خواهاننش هستی. دیگر مجال زندگی نیستو.مگر به امید لقای تو این جاذبه امید را درشاخسار وجودمان به دیدار شما ریشه دوانیده ایم و کانالهای حقیقت یکی پس از دیگری را سیر می کردیم و زمانه گذشتند، پیران رخت بر بستند و جوانان کمر خم کردند، بیا که دیگرمیزبانان در انتظارند.
یابن الحسن به امید امدن و گرفتن انتقام آن مادر سیلی خورده ات و شماتتهایی که طائفه ات شنیدن و خون شهدای ریخته شده ات را بگیریم.
به قالب جهان رده ام وصف غبار
بنشینم، ببینم تیره وتار
زمیان دهم به تعابیرش عبری
تا کنم وصف و نیایش به هدفی
به مراد،کس کسان نرسیدند زمیانی
مگر آن که کوشید به امید فرجی
حکیمه دشتبان
قطره اشکم نمی بارد
اشک چشمم می چکد آقا بیا
حلقه قلبم شده زندان بیا
ای تو یاد مونس جانان بیا
روح من در جستجوی بوی توست
چشم من شرمنده آن روی توست
ای عزیز جان من آقا بیا
ای دل دلداده بینا بیا
چون بیاییعشق پیدا می شود
جان من در شور و شیدا می شود
چون بیایی گل شکوفا می شود
شهر ما یک شهر زیبا می شود
تو بیا تا ما شویم سرباز تو
در رکابت من شوم همراز تو
عدل آیاتی است از آیات تو
عشق میزانی است در مرات تو
ای امید چشم گریانم بیا
ای عزیزحی سبحانم بیا
چون بیایی جان همه بیداری است
دل به نورت عاشق هشیاری است
تو بیا این عشق را تقسیم کن
بر نگاه عاشقان تقدیم کن
ای امید چشم طوفانم بیا
ای عزیز مصر گریانم بیا
در میان پیچهای کوچه ها
یک نفر دنبال توست مهدی بیا
منتظر در راه تو بنشسته ایم
زار و بیماریم اینجا خسته ایم
ای پریسا گریهات از بهر چیست؟
این دل شیدای تو دنبال کیست؟
سه شنبه 80/11/30
حسد هر دو قربانی آماده کرده بودند. ولی قربانی هابیل پذیرفته شد. قابیل رنگ چهره اش تغییر کرد و بر افروخته شد در حالیکه صدایش از شدت خشم می لرزید گفت: به خدا سوگند تو را خواهم کشت.
هابیل گفت: اگر عمل تو پذیرفته نشده است من گناهی ندارم و برای تو مشکلی لیجاد نکرده ام که قصد جان مرا کرده ای ؛مشکل تو از درون جان توست،تو عملت ناخالص بوده و با تقوا آمیخته نشده ، به همین جهت مقبول درگاه خداوند نگردیده است . او پاک است و جز پاک نمی پذیرد! سرانجام آتش کینه و حسد در دل او چنان شعله ور شد که پیوند های برادری را نابود کرد،خون چشمان قابیل را گرفت و آنگونه که قرآن می فرماید :نفس سرکش او ،وی را مصمم به کشتن برادرکرد و او را کشت واز زیانکاران شد!
یکی از رذایل اخلاقی که در طول تاریخ بشر آثار بسیار منفی فردی و اجتماعی داشته است، مسئله حسد است.حسد به معنی ناراحت شدن از نعمت هایی که خداوند نصیب دیگران کرده و آرزوی زوال آنها و حتی تلاش و کوشش در این راه. حسد فضای روح آدمی را تیره و تار و فضای زندگی را ظلمانی و محیط جامعه را ناامن می کند.
اشخاص حسود نه در دنیا آرامش دارند نه در آخرت آسایش دارند، چون تمام تلاش شان این است که نعمت را از محسود بگیرند؛ بنابراین به انواع جنایات الوده می شوند. دروغ می گویند، غیبت می کنند، دست به انواع ظلم وستم می زنند و حتی در حالات شدید بحرانی از قتل وخون ریزی ابایی ندارند. در واقع می توان گفت :حسد یکی از ریشه های اصلی تمام بدی هاست و از دام های بسیار خطرناک شیطان است، همان دامی که در نخستین روز های آفرینش بشر کار خود را کرد و فرزند آدم “قابیل"را به کام خود فروکشید و دستش به خون برادرش “هابیل” آلوده کرد. به همین دلیل در روایات اسلامی، “حسود” در واقع متعرض به حکمت الهی است و به همین دلیل نوعی کفر و شرک خفی محسوب می شود.
نقطه مقابل حسد"خیر خواهی “است و آن این است که انسان از نعمت هایی که نصیب دیگری می شود لذت ببرد و در راه حفظ آن بکوشد و سعادت خود را در سعادت دیگران بداند و منافع دیگران را با منافع خود به یک چشم بنگرد. در روایات نکوهش شدیدی از حسد شده به گونه ای که در باره کمتر صفتی از صفات رذیله چنین نکوهشی دیده می شود. در حدیثی از رسول خدا صلی الله علیه و آله می خوانیم الحسد یاکل الحسنات کما تاکل النار الحطب، حسد حسنات را می خورد همان گونه که آتش هیزم را می خورد. تعبیر حدیث به خوبی نشان می دهد که آتش حسد می تواند تمام خرمن سعادت انسان و حسنات او را بسوزاند و زحمات یک عمر او را بر باد دهد به گونه ای که دست خالی از دنیا برود. اخلاق در قرآن ، مکارم