نشریه الکترونیکی آیت
اجتماعی - فرهنگی - سیاسی
اجتماعی - فرهنگی - سیاسی
همسرم خیلی بههمریخته و کلافه بود.
_چیزی شده؟
-مدارک مهمی را گم کردهام. تمام قفسهها و کمدها و کتابخانه را گشتم؛ انگار مدارک، سوزن شده در انبار کاه.
_ برای شهدا صلوات فرستادی؟
با همان کلافگی -یک ساعت است که دارم صلوات میفرستم؛ ولی پیدا نشد.
_ برای شهدای گمنام صلوات فرستادی؟
حرفم را به شوخی گرفت.
_ای بابا، اینها که من را نمیشناسند.
برای شهدا صلوات فرستادم. رفتم در گاوصندوق را باز کردم.
_بیا ببین این بسته هست؟
وقتی آمد با تعجب به بسته توی گاوصندوق نگاه کرد .
-این را از کجا آوردی؟!
_ داخل گاوصندوق بود.
با ناباوری در حالیکه فکر میکرد، شوخی میکنم .
_من سه مرتبه داخل گاوصندوق را نگاه کردم؛ خالی بود؛ خودت الآن مدارک را داخل گاوصندوق گذاشتی؛ لطفاً شوخی نکن!
دیدم باور نمیکند؛ خیلی جدی .
_شهدای گمنام حق دارند که تو را نشناسند!
همیشه بین ما یک بحث بود.
_ تو چرا برای هر کار و اتفاقی که پیش میآید از شهدای گمنام کمک میخواهی؟ مگر اینها شهید شدهاند که حاجت ما را بدهند!
_ما برای هر کاری از خدا کمک میخواهیم؛ من آنقدر به خدا نزدیک نیستم که از خودش بخواهم؛ شهدای گمنام را واسطه قرار میدهم تا آنها از خدا بخواهند و من حاجتم را بگیرم.
_به هر حال این ماجرا را به کسی نگو؛ هیچ کس باور نمیکند.
_خداوند خودش آدرس شهدا را به ما داده است، این زندگان جاوید از ما زندهتر هستند.وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْيَاءٌ عِندَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ(169 آل عمران)
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط نشریه الکترونیکی آیت در 1403/10/17 ساعت 11:58:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |