موضوعات: "شماره 3" یا "سخن سردبیر" یا "مقالات" یا "پاسخ یک شبهه" یا "زلال وحی" یا "ادبی" یا "سوژه ها" یا "اندیشه سبز" یا "دل نوشته"

قصه طلبگی من

عشق یکی بود و یکی نبودزیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود.

قصه طلبگی من بر می گردد به زمانی که با یکی دو نفر از خواهران طلبه آشنا شدم که این آشنایی باعث شد که با حوزه علمیه آشنا شدم هرچند که در اول حوزه خواهران تنها دواتاق داشت اما می شد آنجا عشق را لمس کرد .

آری اولین جرقه های طلبه شدنم از آنجا شروع شد، که صفا و اخلاص برو بچه های حوزه علمیه را دیدم و فکر کردم کسی که طلبه می شود می تواند آینده معنوی خودش را تامین کند و زمانی که تصمیم قطعی گرفتم که وارد حوزه شوم، خانواده ام به شدت مخالفت کردند.

من هم تا آن زمان نمی دانستم که اطاعت از پدر ومادر یعنی چه؟ رفتم و ثبت نام کردم.چندی نگذشت که با عنایت حضرت ولی عصر (عج)چشم باز کردم دیدم به عنوان طلبه پایه اول در حوزه درس می خوانم در آن اولها که چند کلمه عربی و احکام یاد گرفته بودم فکر می کردم شده ام بانوی اصفهانی!

اما این خوش خیالی ها خیلی نگذشت که دیدم من هستم و یک باری از مسئولیت ها،من هستم و یک بار تکلیف، من هستم و احساس عجز و ناتوانی از اینکه چگونه باید دین خودم را به امام زمان (عج)ادا کنم. با این مسائل دست و پنجه نرم می کردم که دیدم در کلاس پایه اولی ها ادبیات تدریس می کنم. آن اولها بغض راه گلویم را گرفته بود، منی که نتوانسته بودم شاگردی را ادا کنم حالا باید وظیفه استادی را هم انجام می دادم اما هرچه بود با استادی هم کنار آمدم. ولی باید بگویم که اساتید خوبم خیلی چیزها را یادم دادند که اگر از حوزه علمیه ، مردانی بزرگی امثال امام خمینی ها، امام خامنه ای ها برخواستند اما در کنار آنها افراد بی لیاقتی …نیز بیرون آمدند. همچنین یادم دادند که برای رسیدن به مقام انسان های والا راه بسیاری باید بروم اما برای رسیدن به مقام شیخ ساده لوح چند قدم راه است. آنها یادم دادند طوری قدم بردارم که نه جلوتر و نه عقب تر از قرآن نباشم.

یادم دادند که تبلیغ تنها این نیست که بالای منبر بروی و چند تا حدیث بگویی و یا روضه امام حسین علیه السلام بخوانی بلکه تبلیغ این است که حسین گونه تا پای جان از اسلام دفاع کنی و زینب وار باید حادثه عاشورا را به مردم باز گو کنی و همچون حضرت فاطمه سلام الله علیها باید دوشادوش مولا علی علیه السلام از ولایت حمایت کنی. یادم دادمد که از جمله کسانی نباشم که با نام دیم سر دین را می برند و خودشان هم خبر ندارند.

برایم یاد آور شدندکه که دین تنها این نیست که نباید به نامحرم نگاه کرد و یا این نیست که مسجد زن کنج صندوق خانه باشد، بلکه اینها قسمتی از دین هستند. دین شامل این احکام هم است که شرکت در راهپیمایی ها واجب و تکلیف شرعی است.حضور زن در نماز جماعت در صورتی که مفسده ای نباشد واجب است، آری آنها یادم دادند که با حفظ حجابم و عفتم در همه حال از امام ، از ولایت دفاع کنم.

امیدوارم از کسانی باشم که حق سربازی امام زمان تمام کنم و پیوند دهنده جوانان و مردم با اسلام باشم و به خداپناه می برم از روزی که مانندبعضی لز جاهلان باعث غربت اسلام و امام زمان و ولی فقیه باشم و همیشه به یاد خواهم سپرد که برای وصل کردن آمدم نه برای فصل کردن. معصومه نویدی

ما و امام علی علیه السلام

عبرت گرفتن از دنیا
ای بندگان خدا! بدانید، شما و آنان که در این دنیا زندگی می کنید، بر همان راهی می روید که گذشتگان پیمودند! آنان زندگیشان از شما طولانی تر، خانه هایشان آبادتر، و آثارشان از شما بیشتر بود، که ناگهان صداهایشان خاموش، و وزش بادها در سرزمین شان ساکت و اجسادشان پوسیده و سرزمین شان خالی و آثارشان ناپدید شد!
قصرهای بلند و محکم، و بساط عیش و بالش های نرم را به سنگ ها و آجرها، و قبرهای به هم چسبیده تبدیل کردند. گورهایی که بنای آن بر خرابی، و با خاک ساخته شده است، گورها به هم نزدیک، اما ساکنان آنها از هم دور و غریبند، در وادی وحشتناک به ظاهر آرام، اما گرفتارند، نه در جایی که وطن گرفتند انس می گیرند، و نه با همسایگان ارتباطی دارند، در صورتی که با یکدیگر نزدیک و در کنار هم جای دارند. چگونه یکدیگر را دیدار کنند در حالی که فرسودگی آنها را درهم کوبیده و سنگ و خاک آنان را در کام خود فرو برده است.
شما هم راهی را خواهید رفت که آنان رفته اند، و در گرو خانه هایی قرار خواهید گرفت که آنها قرار دارند، و گورها شما را به امانت خواهد پذیرفت. پس چگونه خواهید بود که عمر شما به سر آید و مردگان از قبرها برخیزند؟ خطبه 226

سفارش به نيكوكارى
بر شما باد به تلاش و كوشش، آمادگى و آماده شدن، و جمع آورى زاد و توشه آخرت و در دوران زندگى دنيا. دنيا شما را مغرور نسازد، چنانكه گذشتگان شما و امّت‏هاى پيشين را در قرون سپرى شده مغرور ساخت. آنان كه دنيا را دوشيدند، به غفلت زدگى در دنيا گرفتار آمدند، فرصت ‏ها را از دست دادند،
و تازه‏ هاى آن را فرسوده ساختند، سرانجام خانه‏ هايشان گورستان، و سرمايه‏ هايشان ارث اين و آن گرديد، آنان كه نزديكشان را نمى‏ شناسند، و به گريه كنندگان خود توجّهى ندارند، و نه دعوتى را پاسخ مى‏ گويند. مردم از دنياى حرام بپرهيزيد، كه حيله‏ گر و فريبنده و نيرنگ‏ باز است، بخشنده‏اى باز پس گيرنده، و پوشنده‏اى برهنه كننده است، آسايش دنيا بى دوام، و سختى ‏هايش بى پايان، و بلاهايش دائمى است.

خطبه 230

در آستان قرآن


تفسير: به سپيده صبح شما سوگند!

در آغاز اين سوره به پنج سوگند بيدارگر اشاره شده : نخست مى فرمايد: (قسم به فجر و شكافتن پرده سياه شب ) (و الفجر).

و قسم به شبهاى دهگانه  (و ليال عشر).

(فجر) در اصل به معنى شكافتن وسيع است ، از آنجا كه نور صبح تاريكى شب را مـى شـكـافـد از آن تـعـبـيـر به (فجر) شده است ، و مى دانيم فجر بر دو گونه است (كاذب ) و (صادق ).

فـجـر كـاذب هـمـان سـپـيدى طولانى است كه در آسمان ظاهر مى شود و آن را تشبيه به دم روباه مى كنند كه نقطه باريك آن در طرف افق است و قاعده مخروط آن در وسط آسمان .

فجر صادق از همان ابتدا در افق گسترش پيدا مى كند، صفا و نورانيت و شفافيت خاصى دارد، مانند يك نهر آب زلال افق مشرق را فرا مى گيرد، و بعد در تمام آسمان گسترده مى شود.

فجر صادق اعلام پايان شب ، و آغاز روز است ، در اين موقع روزه داران بايد امساك كنند، و وقت نماز صبح وارد مى شود.

بـعـضى (فجر) را در اين آيه به معنى مطلق آن يعنى سپيده صبح تفسير كرده اند كه مـسـلمـا يـكى از نشانه هاى عظمت خداوند است ، نقطه عطفى است در زندگى انسانها و تمام مـوجـودات زمـيـنـى ، و آغـاز حـاكـمـيـت نـور و پـايـان گرفتن ظلمت است ، آغاز جنبش ‍ و حركت مـوجـودات زنده ، و پايان يافتن خواب و سكوت است ، و به خاطر اين حيات خداوند به آن سوگند ياد كرده .

ولى بـعـضـى آن را بـه مـعـنـى فـجـر آغـاز مـحـرم كـه آغـاز سال جديد است تفسير كرده اند.

و بـعـضـى بـه (فـجـر روز عـيـد قـربان ) كه مراسم مهم حج در آن انجام مى گيرد، و مـتـصـل بـه شـبـهـاى دهگانه است . و بالاخره بعضى به صبحگاهان ماه مبارك رمضان و يا (فجر صبح جمعه ).

ولى آيـه مفهوم وسيعى دارد كه همه اينها را شامل مى شود، هر چند بعضى از مصداقهاى آن از بعضى ديگر روشن تر و پراهميت تر است . بـعـضـى مـعـنـى آيـه را از ايـن هـم گسترده تر دانسته اند، و گفته اند منظور از فجر هر روشنايى است كه در دل تاريكى مى درخشد.

بـنابر اين درخشيدن اسلام و نور پاك محمدى (صلى الله عليه و آله و سلم ) در تاريكى عـصـر جـاهـليـت يكى از مصاديق فجر است ، و همچنين درخشيدن سپيده صبح قيام مهدى (عليه السـلام ) بـه هـنـگام فرو رفتن جهان در تاريكى و ظلمت ظلم و ستم ، مصداق ديگرى از آن محسوب مى شود (همانگونه كه در بعضى از روايات به آن اشاره شده است ).

و قيام عاشوراى حسينى در آن دشت خونين كربلا، و شكافتن پرده هاى تاريك ظلم بنى اميه ، و نشان دادن چهره واقعى آن ديوصفتان مصداق ديگر بود.

و هـمـچـنـيـن تـمـام انـقـلابـهـاى راسـتـيـنـى كـه بـر ضـد كـفـر و جهل و ظلم و ستم در تاريخ گذشته و امروز انجام مى گيرد.

و حـتـى نـخـسـتين جرقه هاى بيدارى كه در دلهاى تاريك گنهكاران ظاهر مى شود و آنها را به توبه دعوت مى كند (فجر) است .

ولى البـتـه ايـن يك توسعه در مفهوم آيه است در حالى كه ظاهر آيه همان فجر به معنى طلوع سپيده صبح است .

منبع :تفسیر نمونه

​حدیث ناگفته


با تو می گویم حدیث ناگفته ام راکه در طول 4 سال با کلید سکوت آن را در دلم نگه داشته ام حتی به چشمانم نیز اجازه فاش کردن حرفهای ناگفته ام را ندادم.
من که پا به حوزه گذاشتم تنهای تنها بودم بدون هیچ وابستگی، اما حالا باید بروم با بسیاری از خاطره های شیرین خدا حافظی کنم.
آری می گویم خدای خوبم، تو انقدر با پرده پوشی و خوبیت مرا شرمنده کرده و اجازه ورود به خیمه بهترین بنده ات ،یعنی امام زمان «عج»را به بدترین وسیاهرو ترین بنده ات عطا کردی.
از اساتید بسیار خوبم بخصوص حاج آقا انتظاری گرفته تا سرکار خانم محمدی بگویم که چقدر در طول 5سال با صبر و و گذشتشان مرا همراهی کردند.، و خطاهایم را از کوچک گرفته تا بزرگ را ندیده گرفته اند، تا آنجا مرا مورد محبت قرار داده اند که اجاز تدریس به من دادند.
واز معاون فرهنگیمان خانم برهانی بگویم که مرا در طول چند سال با شوخیهایم تحمل کرد و زمانی که بی اجازه کاری انجام می دادم با اخمی که تبسم گذشت را به دنبال داشت مرا می بخشید.
اما از طلاب خوبی بگویم خصوصا از کسانی که برای اولین بار با آنها تدریس را شروع کردم چه بسا که بسیاری با من همدوره بودند و یا عده ای دوست . اما آنقدر با گذشت و فداکار بودند که مرا تحمل کردند و به خاطر فداکاریهای آنان بود که من توانستم در سال های بعد در تدریس موفق شوم.
از کتاب …..ادبیات بگویم که چقدر با او خو گرفته بودم وچه قدر خوب بود که به بهانه درس ادبیات در محضر طلاب طلبگی می کردم و با هر متن ادبی که در تمرین در می نگاشتم در دریای معنویت سیر می کردم.
خداوند را دوست دارم به خاطر دوستان خوبی که به من هدیه کرد که با دیدن آنان یاد خدا در دل من زنده می شد.
آری همان ها بودند که با گریه هایم، گریه می کردند و با خنده هایم می خندیدند.
آنهایی که که همیشه به یاد خدا بودند و مرا نیز با حضورشان به یاد خدا می انداختند.
من دوست شدن با آنها را تمرین می کردم و هیچ وقت به ذهنم خطور نمی کرد که روزی باید از آنها جدا شوم.اما با این بهانه هم که شده بگویم که چقدر دوستشان داشتم و دارم و خواهم داشت.
امید دارم با دعای خیر همه اساتید و خواهران عزیزم و بخصوص شما دوستان عزیزم از شرمندگی خدا و مولایم امام زمان«عج» در بیایم.
به امید روزی که زندگی با مولایمان را تجربه کنیم.
معصومه نویدی

سخن سردبیر

کسانی که سنگ سربازی آقا را به سینه می زنندکجایند؟کسانی که می گویند می خواهیم حق امام زمانمان را ادا کنیم.چه طور دروغ را ضمیمه وجودشان می کنند،حال این که حق خودشان را نمی توانند ادا کنند چه رسد به حق آقا!
چگونه این حرف را بر سر زبانشان جاری می سازند حال آنکه حتی حق همین زبان را نمی توانند ادا کنند.زبانی که در روایت آمده است: «الجسم الصغیر و الجرم الکبیر»
مگر جز این نیست که با این زبان به دوستان، استادان، خویشاوندان و بلاخره پد و مادر و …طعنه نزنیم؟آیا وجدانا حق زبان را ادا می کنیم؟!
اگر خوب بررسی کنیم انسان حداقل دههاحقوق بر گردن خود دارد و اگر خوب حساب کنیم این حقوق متعلق به خودش است، نه دیگران البته از پس بسیاری از آنها هم بر نمی آید.
مگر ائمه اطهار و بزرگان و صاحب الزمان «روحی فداه» از ما رعایت این حقوق را نمی خواهند، اتفاقا علمای بزرگ به آنچه که ما اهمیت نمی دهیم و اهتمام خاصی دارند واز ماهم رعایت همین مسائل را می خواهند.
چرا بدون این که پشتوانه معنوی داشته باشیم و بدون این که کاری برای مولا کرده باشیم با رفتارها و کردارهای خودمان دل مولا یمان را به درد بیاوریم؟!
گیریم که مولایمان امد، با کدامین قلب پیوند دهد؟ باهمان قلبهایی که روزی پر از گناه و کینه و نفرت و…بود!قلبهایی که دیگر جایی برایش نمانده است و زنگار گناه همچون تیغهای نامرئی اطرافش را احاطه کردهاند. به خدا نزد بعضیها دروغ است که می گویند اگر یوسف زهرا بیاید جانمان را فدایش می کنیم،مگر این ها حق رب العالمین را ادا می کنند،خدایی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است.
جای تعجب است این عده قبل از این که خودشان را اصلاح کنند به فکر ساختن دیگران هستند! واتفاقا همین گروه ها هستند که دم از عدالت می زنند.
حال اینکه معنای عدالت بسی وسیع و قابل تامل است.اگر میزان امام علی علیه السلام است اگر عدالت و ذوالفقار او تشخیص حق و باطل است پس ما چه هستیم و چه می گوییم؟!
بیایید هر روز تلاش کنیم بجای این که سقوط کنیم صعود نماییم و به جای اینکه دلهایمان را ظرف گناه قرار دهیم ،مظروفی برای آیینه وجود معنویمان باشد،چرا که بقیه الله الاعظم از ترک گناه می خواهد.

1 2