موضوع: "ادبی"

رقص تمنا

در خلوتگاه عاشقی سنگربان نیایش ها، سکوتم بود و مملو از عطش و عشق از ذکر نیایش لبریز بود.

آهنگ صداقت از نهانخانه وجودم خالصانه این چنین نجوا می کرد.

خدایا ! سکوتم آشنای لطف و عنایات اوست و به درگاهش عاجزانه ترین خواهش هایم را به رقص تمنا در آورده و دست های خالی و نگاه های پر سوز را پذیرای در گاهت می خواهم.

خدایا شکر گویم که مرا با خود آشنا کردی و اجازه دادی خلوتت را به درگاهت دادی .

حکیمه دشتبان.

زنگ خطر


عار و ننگ است که قرآن لب این طاقچه ها خاک بگیرد
و سرانجام بدونِ خبر ما دلمان را خس و خاشاک بگیرد
یه کمی بیشتر از صورت و اندام به جان و دل خود رس
که مبادا چشمِ روح و تنمان را مد و پوشاک بگیرد
بی تعارف چقدر وقت برا خواندن قرآن می گذاری
و چقدر وقت که حرف تو مجازا بیش از این لایک بگیرد
ترسم این غفلت ما کار دهد دستِ دلمان
کشور و جامعه مان را مرضی سخت خطرناک بگیرد
به خودت گیر سخن را که نگیری بد نیست
بدهی کس، ز تو عکس، با سرِ در لاک بگیرد

مهجده انتظاری

​من گدای شب شهر رمضانم

من طفل گدای شب شهر رمضانم
از روز و شب نوزدهم دل نگرانم
ای وای رسیده شب تکرار شهادت
دشمن به علی و عملش کرده حسادت
دانم که علی باز شود کشته محراب
دردانه زهرای محمد گل بی خواب
باز آی بر مرغ شکسته دل فرقان
بنشین به بالینش و خوان آیه قرآن
موعود در این شب گذر از کرخه ما کن
بر روح علی حاجت دل ها تو روا کن
شب هم شب قدر است شفاکن تو شفاکن
بردرد به درمان تو دواکن تو دواکن
بگشای گره و زدا غصه ز سینه
باخیر دعایت برد از سینه ز کینه
باز آی که جان همه عالم به فدایت
لبیک بگویند خلایق به ندایت به ندایت
ای ساقی کوثر تو کجایی توکجایی
در شعر رقیه تو همایی تو همایی

رقیه رقمی

مهدی زهرا بیا

عشق یعنی…

عشق یعنی چفیه ها بر روی دوش

پا به پای عاشقان رفتن به شوش

عشق یعنی استخوان ها زیر خاک

گفتن جانم علی، روحی فداک

عشق یعنی در آب ها سنگر زدن

روبروی دشمنان خندق زدن

عشق یعنی غنچه ها پرپرشده

دل به دیدار علی شیدا شده

عشق یعنی راه رفتن روی مین

با خدا بودن رسیدن به یقین

عشق یعنی سینه های چاک چاک

نامشان وجسم شان دریک پلاک

عشق یعنی صدها کبوتر بی نشان

تبدیل یک واژه به چندین استخوان

عشق یعنی باکری گشتن، محلاتی شدن

ناب بودن ،حاج همت ها شدن

عشق را در چهره فهمیده ها من خوانده ام

در نگاه کاظمی ها، حاج احمد ها خوانده ام

راه ورسم عاشقی ، پروانه ها آموختند

عرش و فرش را ،زیر باران منور دوختند

عشق باعث شدکه کرخه جان گرفت

چشم ها، دل ها همه سامان گرفت

عشق هیهات من الذله را تا عرش برد

عاشقان را تا کربلای پنج برد

چشم ،  گر کرببلا را دیده است

پس بدان آنن لحظه خون گرییده است

عشق نی قطره ماندن ، بلکه دریایی شدن

دل به سان آسمان آبی شدن،

اینک اما کس چه داند فاو چیست؟

فکه چزابه و سنگاو چیست

اینک اینجا چفیه ها تنهای تنها مانده است

مهدی زهرا بیا که منتظر(موحده)

بی یارو بی کس مانده است.

 

تورا می گویم بسیجی

دلی منقلب در درون دارند و ندایی مصفا بر لبشان جاری است. صمیمی و گرم شادمان و با نشاط، آرام و دانا، زیرک و باهوش، با تقوا و با ایمان، در این دنیای رنگارنگ به یک رنگی شهره هستند.

صبورند و پرطاقت و مشکلات اسیر لبخند زیبایشان است. پشتشان به غیر خود(خدا) گرم است. نهایت کارشان متوجه دنیای دیگر است. فضای گلو از صداقت نفس می کشد.

جذابیت محیطشان زبانزد اهل معنا است.برای بیگانگان متجاوز نا کامیهای زندگی را فراهم می کنند ولی برای خویشان محل مایه مباهات هستند.برای رسیدن به باورهایشان ناشدنی ها ممکن می شود و نفس در راه نیات آنان مجبور به نرمش است. ضعیفند منتهی در مال و منال و قویند در ایمان به آرمانها و رنگ بیگانه برخود نمی گیرند. دور از پیچیدگیها و روابط شهری ساده اند، و دور از ظواهر خارجی می پسندند.

بی آلایشند.خوبیها را دوست دارند صمیمیت را می خواهند خواهان استقلال و خط رهبری هستند .دوست دارند صداقت و وفا را، چون خوبند و

دوست داشتنی هستند باتدبیرند. ولی یکدیگر را باگفتارشان دلگیر نمی کنند.باوجود کثرت نفراتشان اختلاف ندارند. چرا دل درگرو توحید و اصول دین دارند.

ندایشان الله اکبر، خامنه ای رهبر است ،مدعی خط امامند وجودشان عین ربط به امام است. در وجود امام ذوب شده اند.مقدسند نه مقدس مآب، مسلمانند نه مسلمان نما، شاهد این همه ادعا وجود این انقلاب است، که خون این عزیزان آن را تضمین می کند. کاش ما هم بتوانیم مثل آنها باشیم .

بسیجی ها رامی گویم، بسیجی ها مجاهدان خدایند، جهاد گرند.ایثار گرند، دل دادگان به معبود حق هستند.جهاد کرده اند در راه خدا و جهاد می کنند.گفتارشان همانند رفتارشان است.چنانکه در گفتار با اراده و راسخ سخن می گویند، در عمل هم همینطور راسخ و استوار در صحنه ها حضور دارند.حضوراینان در صحنه ها نقشه شیطان صفتان را بر ملا می کند و نفس مطمئنه شان اجازه نمی دهد که اینها ازحد خود زیادی پاپیش نهند.

ما برای حفظ دینمان، آئینمان که اسلام ناب محمدی است. و بخاطر شرافت مسلمانیمان باید جهاد کنیم، با شمشیر زبان، شمشیر مان تفنگ بسیجی ست و خطمان خط رهبریست باید سر بدهیم و با توکل به خدا، تا زمانی که خدا توفیق داده باشد، در این کار با شرافت حضور بهم رسانیم، واجر آن را از خداوند متعال بگیریم.
رقیه نصیری

1 2