http://e-ayat.kowsarblog.ir/media/blogs/e-ayat/photo_2016-06-03_05-50-45-1.jpg?mtime=1464974071

​حدیث ناگفته


با تو می گویم حدیث ناگفته ام راکه در طول 4 سال با کلید سکوت آن را در دلم نگه داشته ام حتی به چشمانم نیز اجازه فاش کردن حرفهای ناگفته ام را ندادم.
من که پا به حوزه گذاشتم تنهای تنها بودم بدون هیچ وابستگی، اما حالا باید بروم با بسیاری از خاطره های شیرین خدا حافظی کنم.
آری می گویم خدای خوبم، تو انقدر با پرده پوشی و خوبیت مرا شرمنده کرده و اجازه ورود به خیمه بهترین بنده ات ،یعنی امام زمان «عج»را به بدترین وسیاهرو ترین بنده ات عطا کردی.
از اساتید بسیار خوبم بخصوص حاج آقا انتظاری گرفته تا سرکار خانم محمدی بگویم که چقدر در طول 5سال با صبر و و گذشتشان مرا همراهی کردند.، و خطاهایم را از کوچک گرفته تا بزرگ را ندیده گرفته اند، تا آنجا مرا مورد محبت قرار داده اند که اجاز تدریس به من دادند.
واز معاون فرهنگیمان خانم برهانی بگویم که مرا در طول چند سال با شوخیهایم تحمل کرد و زمانی که بی اجازه کاری انجام می دادم با اخمی که تبسم گذشت را به دنبال داشت مرا می بخشید.
اما از طلاب خوبی بگویم خصوصا از کسانی که برای اولین بار با آنها تدریس را شروع کردم چه بسا که بسیاری با من همدوره بودند و یا عده ای دوست . اما آنقدر با گذشت و فداکار بودند که مرا تحمل کردند و به خاطر فداکاریهای آنان بود که من توانستم در سال های بعد در تدریس موفق شوم.
از کتاب …..ادبیات بگویم که چقدر با او خو گرفته بودم وچه قدر خوب بود که به بهانه درس ادبیات در محضر طلاب طلبگی می کردم و با هر متن ادبی که در تمرین در می نگاشتم در دریای معنویت سیر می کردم.
خداوند را دوست دارم به خاطر دوستان خوبی که به من هدیه کرد که با دیدن آنان یاد خدا در دل من زنده می شد.
آری همان ها بودند که با گریه هایم، گریه می کردند و با خنده هایم می خندیدند.
آنهایی که که همیشه به یاد خدا بودند و مرا نیز با حضورشان به یاد خدا می انداختند.
من دوست شدن با آنها را تمرین می کردم و هیچ وقت به ذهنم خطور نمی کرد که روزی باید از آنها جدا شوم.اما با این بهانه هم که شده بگویم که چقدر دوستشان داشتم و دارم و خواهم داشت.
امید دارم با دعای خیر همه اساتید و خواهران عزیزم و بخصوص شما دوستان عزیزم از شرمندگی خدا و مولایم امام زمان«عج» در بیایم.
به امید روزی که زندگی با مولایمان را تجربه کنیم.
معصومه نویدی

سخن سردبیر

کسانی که سنگ سربازی آقا را به سینه می زنندکجایند؟کسانی که می گویند می خواهیم حق امام زمانمان را ادا کنیم.چه طور دروغ را ضمیمه وجودشان می کنند،حال این که حق خودشان را نمی توانند ادا کنند چه رسد به حق آقا!
چگونه این حرف را بر سر زبانشان جاری می سازند حال آنکه حتی حق همین زبان را نمی توانند ادا کنند.زبانی که در روایت آمده است: «الجسم الصغیر و الجرم الکبیر»
مگر جز این نیست که با این زبان به دوستان، استادان، خویشاوندان و بلاخره پد و مادر و …طعنه نزنیم؟آیا وجدانا حق زبان را ادا می کنیم؟!
اگر خوب بررسی کنیم انسان حداقل دههاحقوق بر گردن خود دارد و اگر خوب حساب کنیم این حقوق متعلق به خودش است، نه دیگران البته از پس بسیاری از آنها هم بر نمی آید.
مگر ائمه اطهار و بزرگان و صاحب الزمان «روحی فداه» از ما رعایت این حقوق را نمی خواهند، اتفاقا علمای بزرگ به آنچه که ما اهمیت نمی دهیم و اهتمام خاصی دارند واز ماهم رعایت همین مسائل را می خواهند.
چرا بدون این که پشتوانه معنوی داشته باشیم و بدون این که کاری برای مولا کرده باشیم با رفتارها و کردارهای خودمان دل مولا یمان را به درد بیاوریم؟!
گیریم که مولایمان امد، با کدامین قلب پیوند دهد؟ باهمان قلبهایی که روزی پر از گناه و کینه و نفرت و…بود!قلبهایی که دیگر جایی برایش نمانده است و زنگار گناه همچون تیغهای نامرئی اطرافش را احاطه کردهاند. به خدا نزد بعضیها دروغ است که می گویند اگر یوسف زهرا بیاید جانمان را فدایش می کنیم،مگر این ها حق رب العالمین را ادا می کنند،خدایی که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است.
جای تعجب است این عده قبل از این که خودشان را اصلاح کنند به فکر ساختن دیگران هستند! واتفاقا همین گروه ها هستند که دم از عدالت می زنند.
حال اینکه معنای عدالت بسی وسیع و قابل تامل است.اگر میزان امام علی علیه السلام است اگر عدالت و ذوالفقار او تشخیص حق و باطل است پس ما چه هستیم و چه می گوییم؟!
بیایید هر روز تلاش کنیم بجای این که سقوط کنیم صعود نماییم و به جای اینکه دلهایمان را ظرف گناه قرار دهیم ،مظروفی برای آیینه وجود معنویمان باشد،چرا که بقیه الله الاعظم از ترک گناه می خواهد.

سند یک فراموشی

 

چند روز قبل از اینکه با بروبچه های حوزه راهی مشهد شوم بخاطر اتفاقاتی که افتاده بود ،دلم بسیار گرفته بود.به همین خاطر مدام لحظه شماری می کردم که ببینم کی به حرم امام رضا علیه السلام میرسم تا بتوانم اولا یک دل سیر گریه کنم و ثانیا حرفهای نگفته ام را به ایشان عرض نمایم.

روز ها .و شبها سپری شد تا این که شب دوشنبه بعد از اقامه نماز مغرب وعشا خود را در جمع 46 نفر زائر پر شور یافتم و برخلاف تبسم و شوخی هایی که طبق عادت دیرینه می کردم ،قلبم به سرعت می تپید و سرانجام شهرها ،روستاها،کوهها، رودها را پشت سر گذاشتیم و شب دوم خود را در مشهد مقدس یافتم،هرکس در اتوبوس زیر لب ادای احترام می کرد ویا از شوق وصال اشک می ریخت. بالاخره فردا صبح عزم خود را جزم کرده وبه نیت اینکه دلم را نزد آقای رئوف خالی کنم ، راهی حرم شدم ،بعد از گذشتن از باجه های بازرسی بدون سلام و اذن دخول و درحالیکه سرم را پائین انداخته بودم و باسرعت قدم برمی داشتم که ناگهان سربلند کردم و خودم را مقابل ضریح اقا دیدم که انبوهی از زوار احاطه اش کرده بودند.

و من به خیال اینکه از دیگران عقب نمانده باشم کیفم را که دسته کوتاهی داشت به گردن انداختم وچادرم را نیز به کمرم بسته وخودم را داخل جمعیت انداختم.

از یک طرف فشار مردم باعث کشیده شدن بند کیفم می شد و احساس خفگی می کردم از سوی دیگر خودم را به سختی جلو می بردم تا توانستم دست پراز نیازم را به ضریح برسانم و خوشحال از اینکه خلاصه به بارگاه امام رضا علیه السلام رسیده ام …،بگذریم از اینکه چگونه عرض حال کردم.

شب دوم همراه زائران بسیاری در صحن جمع شده بودیم تا به سخنرانی حاج آقا پناهیان گوش دهیم،ایشان مشغول ایراد سخنرانی بودند ومن نیز همراه دوستانم در گوشه ای تشکیل جلسه داده بودیم.

سخن آقای پناهیان به اینجا رسید که «ما که ادای سربازی امام زمان داریم چرا مثل بیماران خود را به پنچره فولاد نمی بندیم و درتعجیل ظهور دعا نمی کنیم»! این سخن مانند پتکی بر سرم کوبیده شد ،از آن شب به بعد دیگر از فرط شرمندگی نه می توانستم درو و بر ضریح مطهر آفتابی شوم نه می توانستم گریه کنم . آخر آنقدر برای حاجات مادی گریه کرده بودم که دیگر اشکی نمانده بود و از آن شب به بعد بود که تازه متوجه معنای بیت زیر می شدم!

«خوابیم به خدا نیست حقیقت به جز این


ما غائب او منتظر آمدن ماست»

معصومه نویدی ثانی

حرف به تنهایی = سقوط آزاد

 

در ابتدا تصمیم داشتم مطلبی در موردتفاوتهای حرف و عمل بنویسم اما یاد آیه شریفه «اتامرون الناس بالبر وتنسون انفسکم» افتادم و دیدم خودم مصداق کامل آن هستم. بنابراین من که این مطلب را می نویسم در ابتدا منظورم تنها شخص خودم هست .اما دوست دارم هر یک از خوانندگان محترم نیز این متن را در مورد خود دقیق بسنجد تا ببیند آیا این خدای ناکرده شامل آنها نیز می شود یا خیر؟!

آیا تا کنون فکر کرده ایم فرق بین حرف و عمل چیست؟ به نظر من دریشه این دو را باید لغت نامه جستجو کرد و دید چرا ما با علم به معنای این دو کلمه تا این حد اشتباه می کنیم. اما در عین حال خود را کاملا مبرا از این گونه اشتباهات می دانیم.

در لغت نامه معنای حرف چنین آمده است: هر یک از حروف الفبا مثل ب،ت، کلمه ای که به تنهایی استعمال نشود،لبه کوه،پرتگاه، lمعنا شده است.

 در معنای عمل چنین آمده است کار ،کردار،فعل کار کردن از روی قصد و آگاهی. بیاییم ببینیم چقدر در مورد این دو وآژه اشتباه کرده ایم. وقتی ما حرف می زنیم در لب پرتگاه هستیم،چون اگر حرفمان حرف بیهوده باشد که ضررش کاملا مشخص است و در حیطه نوشته دقت نمی کنیم درمقام عمل بر نمی آییم، بلکه بحث ما سر حرفهای خوبی است که با روپوشی از قرآن و حدیث زینت شده اند.

معمولا ما به دیگران پند می دهیم اما عمل نمی کنیم،چون فکر می کنیم معنای حرف همان معنای عمل است و نیازی به عمل کردن نیست و غافل از این که حرف چنانکه تعریفش گذشت کلمه ای است که به تنهایی استعمال نمی شود یعنی حرف نیاز به عمل دارد.

ما چون حوزوی هستیم، خود را مبرا از گناهانی مثل اسراف، آزار اطرافیان، دروغ ، غیبت ، و حق الناس …میدانیم، اما آیا واقعا اعمالمان را بدقت سنجیده ایم که از 20 نمره چند می گیریم؟مثلا همگی بیشتر از صد دفعه شنیده و خوانده ایم اسراف حرام است و اسرافکاران برادران شیطان هستند. پس چرا در درحین وضو و شستن ظروف و کارهای دیگر عمل نمی کنیم؟ چرا هنگام روشن بودن شوفاژ پنجره ها را باز می گذاریم؟ می گوییم ماهرگز دوستان و اطرافیانمان را آزار نمی دهیم،اما اگر توجه کنیم می بینیم در این مورد نیز با مشکل روبرو هستیم.

مثلا چون با کسی صمیمی می شویم ، ادب را کنار می گذاریم و شاید با این کار در جمع شخصیت او را خورد می کنیم و مهم این است که اصلا خودمان متوجه رفتار ناشایست مان هم نمی شویم و اگر احیانا دوستمان چنین رفتاری را با ما داشته باشد سریعا او را پند و موعظه می کنیم.

و باز چون حوزوی هستیم فکر می کنیم غیبت در محفل ما راه ندارد. اما آیا معایب هم اتاقیمان را به سایرین گفتن تمجید اوست؟ اگر بخواهیم این نکات را به قلم بیاوریم باید تا آخر عمر به نوشتن مشغول شویم اما این نوشتن تا آخر عمرآسان است و ضرری برایمان ندارد و اما عمل کردن به آن سخت است،مگر برای سربازان واقعی امام زمان «عج».

آیا واقعا شده روزی یک ذربین به دست بگیریم و خودمان را به دقت زیر آن ببینیم؟ ! برای این کار می توانیم ابتدا با ذربینی با قدرت بزرگ نمایی بالا سپس میکروسکوپ نوری و در نهایت با میکروسکوپ الکترونیکی خود را بهتر بشناسیم، آن موقع متوجه می شویم که خیلی از معایبی که معمولا آنها را در کتابی می خوانیم در ما نیز هست،نکته بسیار جالب این است که ما چون این معایب را در خود نمی دیدیم، بسیار ی از افراد را که فکر می کردیم از لحاظ معنوی پایین تر از ما هستند را نصیحت کرده ایم ؛ اما غافل از توجه به خود بوده ایم خدا وکیلی آیا قبول ندارید؟ «اتامرون الناس بالبر و تنسون انفسکم و انتم تتلون الکتاب افلا تتقون»44-بقره

امتحانش ضرر ندارد بیاییم امتحان کنیم تا باور کنیم اگر از اکنون خود را اصلاح نکنم طلحه ها و زبیر ها و ابو موسی اشعری های امام زمان«عج» خواهیم شد.

در پایان بحث به این سخن بلند و بالای مولای متقیان می رسیم که:« میدان حق در مقام حرف بسی فراختر از میدان حق در مقام عمل است.» رامیان

 

بی پناهی عصر حاضر

بی پناهی عصر حاضر از آغاز قرن بیستم تا کنون بیش از یک میلیارد نفر دست به خودکشی زدهاند و جوانان بیشتر از دیگران خودکشی می کنند. تلفات نظامی آمیکا در میدانهای جنگ جهانی دوم سیصد هزار نظامی بود، ولی در همان مدت ، دو میلیون آمریکایی بر اثر بیماری قلبی تلف شدند که نیمی از این رقم به سبب نگرانی بوده است.

در آلمان روزانه یک میلیون قرص خواب آور مصرف می شود! جهان متمدن و انسان قرن فضا نیز با بیماری نگرانی دست به گریبان است. این بلای نوین و بیماری قرن، دامنگیر بسیاری از آدمها شده و همه را به نابودی تهدید می کند.

نگرانی «ام الامراض » و سرچشمه تمام یا اغلب بیماری های روحی و جسمی است. سوء هاضمه ،زخم معده ، سرطان ، ناراحتی های قلبی ، فلج و …حتی درد دندان و کرم خوردگی آن و یک سوم امراض جلدی ناشی از نگرانی و دلواپسی و هیجانات روحی است.«کلیدهای خوشبختی»ص 263

نگرانی لازمه زندگی است!

چون در زندگی ، پدیده های برابر هم و متضاد وجود داشته و دارد ، نیش ونوش، زشت و زیبا، روشنایی و تاریکی و…پس اضطراب و ناراحتی و نگرانی تا حدی لازمه زندگی بشر است و فقدان آن بی خیالی محض و بی غم بودن از نظر روانشناسی نوعی بیماری و نشانه جنونی موسوم به «سپسی کوپاتی» است.«از کتاب آنسوی چهره ها ص35 »

بنابراین در چنین عصری که دلهره در ذات آن نهفته است خواه نا خواه ، مبارزه با نیش ها، زشتی ها، وتاریکی های زندگی از طریق صحیح وراه اصولی باید صورت بگیرد تا زندگی سالم وسعادتمندانه هر فرد تضمین گردد.

نیاز به ایمان ومعنویت ، امام هفتم علیه السلام  به هشام می فرماید: لقمان حکیم به پسر خود گفت: دنیا دریای ژرفی است که انسان های زیادی در آن غرق شده اند، تقوی و پرهیز گازی کشتی توست ؛آن کشتی که پر از ایمان است بادبان های ان توکل به خدا نگهبان و پاسدارش عقل و فکر راهنما وناخدایش علم وتدبیر وسکان آن بردباری وتحمل است.«اصول کافی ج 1» که در برابر فشار و توفان و امواج سهمگین دریایی زندگی خرد نمی گردد. فقدان ایمان ونیاز بسیار بشر به آن آنچنان مهم است ونقش آن در زندگی انسان ها آنقدر احساس می شود که بزرگترین روانشناس معاصر پرفسور «کارل یونگ» می  گوید: بیماری قرن ما بیماری مذهبی است.بی مذهبی پوچی وبی معنا بودن زندگی را سبب می شود وداشتن مذهب و آرمان به زندگی مفهوم می بخشد. بدون مذهب و ایمان حقیقی آرامش وجود نخواهد داشت.

قرآن کریم در این زمینه تعبیر جالبی دارد هرکه از یاد خدا غفلت ورزد و از ایمان و دین روی برتابد مسلما زندگی او تنگ ، رنج آور، درد آور خواهد بود«طه 125»

فاطمه فتحی