http://e-ayat.kowsarblog.ir/media/blogs/e-ayat/photo_2016-06-03_05-50-45-1.jpg?mtime=1464974071

​ نگذارید امام تنها بماند


قبل از مصاحبه با خانواده شهید نصیر لو جهت تهیه وصیت نامه شهید به بنیاد شهید مراجعه کردیم که مسئول بنیاد با استقبال گرم از خبرنگاران آیت اطلاعات لازم را نسبت به شهدای منطقه در اختیار ما گذاشت.قبل از مصاحبه ، وصیت نامه شهید را در معرض دید خوانندگان عزیز قرار می دهیم.

پیام شهید:شهید در وصیت نامه اش بیش از هر چیز به اطاعت از ولایت فقیه تاکید نموده است،که نگذارید امام خمینی تنها بماند.از مکتب و مملکت وناموس خود دفاع کنید و بدانید که مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد.

شهید نصیرلو جوانی وارسته و شایسته ،متدین و غیرتمند، کم حرف و عضو فعال پایگاه مقاومت روستای لیوارجان بود.

هیچوقت روزه ونماز اول وقت او ترک نشد.علاوه بر شرکت در کلاس های قرآن مسجد روستا در کلاس های روستای سیه سران نیز شرکت فعال داشته است.او عاشق امام و دشمن سر سخت گروه های ضد انقلاب بود و به همراه برادر بزرگش جمله معروف ایت الله طالقانی را خطاب به گروههای منحرف فرموده بود: «غلط می کنی قانون را قبول نمی کنی، قانون تورا قبول نمی کند»را بر روی یکی از دیوار های روستا نوشته بود.
پیام خانواده معظم شهید
تاکید به اطاعت از ولایت مطلقه فقیه… حجاب واخلاق اسلامی- امربه معروف و نهی از منکر- حضور درمتعهدانه در صحنه های انقلاب اسلامی و زنده نگه داشتن راه شهدا و امام الشهدا.
ضمن معرفی خودتان با شهید بزرگوارچه نسبتی دارید؟

پدر شهید علی نصیرلو هستم.
تاریخ تولد و شغل و میزان تحصیلات شهید را برایمان بگویید.

متولد9/3/1341 ودانش آموز کلاس سوم دبیرستان واز بسیج دانش آموزی بودندو 18سال سن داشتند.
چه سالی به جبهه اعزام شدند و چه زمانی به شهادت رسیدند؟

در سال 1361 به جبهه اعزام شدند و در عملیات بیت المقدس روز یک شنبه مورخ 19/2/1361 در اثر اصابت گلوله به یکی از پاهایش شدیدا زخمیشد ودر اثر خون ریزی زیاد در حال بیهوشی به اسارت دشمن در آمد وپس از یک سال وپنج روز تحمل سختی ها و شکنجه های دوران اسارت سرانجام روز شنبه مورخ 24/2/1362 روح بلند پروازش به سوی خدا عروج کرد و پیکر پاکش که در عراق دفن شده بود بعد از 16 سالبه زادگاهش منتقل ودفن گردید.
آیا در زمان انقلاب فعالیت داشتند؟
پسرم یک انسان کامل و وارسته بود با اینکه در زمان انقلاب سن زیادی نداشت ، اما شرایط آن زمان را خوب درک می کرد و عاشق امام و انقلاب بود و فعالیت زیادی در زمان انقلاب داشتد.
از خصوصیات اخلاقی آن شهید بزرگوار برایمان توضیح دهید.

پسرم فردی مومن، معتقد به اسلام و عاشق امام بود. نماز اول وقتش ترک نمی شد و به خواهر هایش سفارش می کرد که نماز اول وقت رافراموش نکنند. به مادرش و من احترام زیادی قایل بود. با اینکه کوچک بود ولی روحی بزرگ داشتبا همه فامیل مهربان بود، همه دوستش داشتند.
چه وقت از شهادت ایشان آگاه شدید و عکس العملی داشتید؟

از طریق نامه ای که بنیاد شهیداز طرف صلیب سرخ جهانی فرستاده بودند از شهادت پسرم آگاه شدیم اول ناراحت شدیم اما اوبه راه امام حسین که راه حق بود رفته بود ومن به خنوان پدر شهیدافتخار می کنم که پسرم راه حق را انتخاب کرده و به هدفش که شهادت بود رسید.
بزرگترین آرزوی شما چیست؟
آرزوی من این است که همه جوانها در انتخاب راه دقت کنند که راه درست را انتخاب کنند و با این انتخابخودشان را به درجات عالی برسانند.
به نظر شما مومن واقعی به چه کسی می گویند؟
مومن واقعی آن کسی است که خدای خود را بشناسد و به او ایمان داشته باشد و دستورات خدای متعال را سر لوحه زندگی خود قرار دهد.
به نظر شما خوشبخت واقعی به چه کسی می گویند؟انسان خوشبختکسی است که خدای متعال راخوب بشناسد و همیشه ودر همه حال به درگاه پر مهر او امید داشته باشد و تلاش کند روز به روز بر ایمان و معرفت خود بیفزاید، این زمان است که طعم خوشبختی را می چشد و این را همه می دانند و برای یاد آوری می گوییم که مال و ثروت خوشبختی برای اینان نمی شود.
مصاحبه با خواهر شهید.
شما از برادر شهیدتان چه خاطراتی دارید؟در آن زمان منکوچک بودم خاطرهای ندارم فقط این صحنه در خاطرمهست که ما در کوچه با بچه ها بازی می کردیم ومن بدون چادر بودم که برادرم به طرف من آمد وگوش مرا گرفت و به خانه پیش مادرم آورد وگفتمگر من نگفته بودم بدون روسری و چادر به کوچه نروند. از آن زمان حرف برادر همیشه در ذهنم مانده که حجابم را رعایت کنم و این بهترین خاطره من از برادرم هست.
چگونه باید از خون شهدا پاسداری کرد؟
به نظر من ما اینهم آزادی و امنیتی که داریم ثمره خون پاک شهیدان است و برای حفظ و پاسداری از خون این عزیزان ما باید تلاش بیشتری بکنیم از جمله آنها نگذاریم که بیگانگان در دلهای ما نفوذکنند وسعی کنیم فرهنگ اسلامی خود را حفظ کرده ودر جهت تحقق و پیشرفت آن گامهای مثبتی برداریم.
به عنوان خواهر شهید چه صحبتی برای جوانان عزیز دارید؟
من به عنوان یک خواهر شهید به همه خواهران وبرادران عزیز این توصیه را می کنم که پیرو خط امام و ولایت فقیه باشند وهمیشه حجاب اسلامی شان را حفظ کنند ونماز شان را فراموش نکنند و به خدای متعال توکل کنند.
در دل خواهر شهید با برادرش.
برادرم علی
توخوبی ، تو آمیزه موج ونور و نسیمی، علی دفتر خاطرات من تویی، تو سبز تر از بهار طبیعت هستی!
تصویر زیبا و مهربان تو همیشه در ذهنم هست!
تورا به وسعت بیکران آسمان و زمین ، به وسعت همه دریاهای دنیا و به زیبایی ستارگان دوست دارم!

.چشمان توخوب وزیباستبگذار من هم ببینم!
در چشم تو عشق خدا پیداست بگذار من هم ببینم!
رقصیدن پلک چشمت آرام آرام!
مانند امواج دریاست بگذار من هم ببینم!
گزارشگر رقیه نصیری

مهدی زهرا بیا

عشق یعنی…

عشق یعنی چفیه ها بر روی دوش

پا به پای عاشقان رفتن به شوش

عشق یعنی استخوان ها زیر خاک

گفتن جانم علی، روحی فداک

عشق یعنی در آب ها سنگر زدن

روبروی دشمنان خندق زدن

عشق یعنی غنچه ها پرپرشده

دل به دیدار علی شیدا شده

عشق یعنی راه رفتن روی مین

با خدا بودن رسیدن به یقین

عشق یعنی سینه های چاک چاک

نامشان وجسم شان دریک پلاک

عشق یعنی صدها کبوتر بی نشان

تبدیل یک واژه به چندین استخوان

عشق یعنی باکری گشتن، محلاتی شدن

ناب بودن ،حاج همت ها شدن

عشق را در چهره فهمیده ها من خوانده ام

در نگاه کاظمی ها، حاج احمد ها خوانده ام

راه ورسم عاشقی ، پروانه ها آموختند

عرش و فرش را ،زیر باران منور دوختند

عشق باعث شدکه کرخه جان گرفت

چشم ها، دل ها همه سامان گرفت

عشق هیهات من الذله را تا عرش برد

عاشقان را تا کربلای پنج برد

چشم ،  گر کرببلا را دیده است

پس بدان آنن لحظه خون گرییده است

عشق نی قطره ماندن ، بلکه دریایی شدن

دل به سان آسمان آبی شدن،

اینک اما کس چه داند فاو چیست؟

فکه چزابه و سنگاو چیست

اینک اینجا چفیه ها تنهای تنها مانده است

مهدی زهرا بیا که منتظر(موحده)

بی یارو بی کس مانده است.

 

مصاحبه

در اردوی سیاحتی  و زیارتی طلاب منطقه  جلفا به شهر مقدس قم دیداری توسط خواهران طلبه از جامعه الزهرا قم صورت گرفت  وبا طلاب خارجی مقیم ایران مصاحبه گردید که ذیلا توجه شما را به آن جلب می کنیم.

سلام علیکم

ضمن معرفی خودتان  بفرمایید از کدام کشور به ایران  آمده اید؟

-زینب مدینه بیگ هستم و از کشور برمه به ایران آمده ام.

-چند سال دارید؟

-بیست و شش ساله هستم.

-سلام علیکم، آمادگی دارید با شما مصاحبه کنم؟

-از کدام کشور آمده اید؟فلر هستم از کشور آذر بایجان آمده ام.

-تا به حال جمکران رفته اید؟ بله

-اگرروزی امام زمان را در جمکران ببینی به او چه می گی گویی؟

-(لبخند) امام را نگاه می کنم نمی شه بگم ،سلام می کنم.

-حرف دلتان تمام شد ؟نه

-سلام علیکم

-ضمن معرفی خودتان بفرمایید  از کدام کشور برای تحصیل  به ایران آمده اید ؟ 

-عمرانه محمدی هستم و از برمه آمده ام

-چند سال دارید؟

-بیست و شش ساله هستم.

-تا به حال جمکران رفته اید؟

-بله  

-اگر روزی امام  را ببینی  به او چی می گویی؟

-سوال سختیه شاید حرفها الآن زیاد باشد اما وقتی آقا را ببینم همه حرفهایم را فراموش می کنم.

-چند سال هست که در ایران هستید.؟

-چهارسال

-تابحال  به خانه رفته اید؟خیر تا به حال نرفته ام

-از چه طریقی با حوزه آشنا شدید؟

-از طریق نمایندگان رهبری  در برمه و از طریق مبلغانی که در کشور مان هستند.مردم کشور ما یا کافرند یا بت پرست.، خیلی عقب مانده هسیم.

-چگونه با خانواده ارتباط دارید؟بوسیله نامه و تلفن ، برای هزینه تلفن هرماه 1500 تومان شهریه می دهند.

-سلام علیکم، آمادگی دارید با شما مصاحبه کنم؟

-( با لبخند) من  به فارسی مسلط نیستم.لطفا خودتون ا معرفی کنید و بفرمایی از کدام کشور آمده ای؟

-شریفه  واهل تایلند هستم و ایشان هم آسیه از تایلند می باشد.

-چند سال دارید؟

-بیست وپنجساله هستم.

- تا بحال جمکران رفته ید؟

-بله هر شب جمعه مارا به جمکران می برند.

-اگر روزی امام  را ببینی  به او چی می گویی؟

-(لبخند)کمی فرصت بده فکرکنم، می گم ازما راضی باشید، دیگه نمیدونم این را هم از علما یاد گرفتیم.

-چند سال هست که در ایران هستید؟

-دوسال

-چند سال دارید؟

-بیست ویکسال دارم.

-به جمکران می روید؟

-بله می رویم.

-اگر روزی امام زمان را در جمگران ببینی به او چه می گویی؟

-اگر او را ببینم می گویم زودتر بیا و بشریت را نجات بده..

-پدر و مادرتان چه دینی دارند؟

-مسلمانند.

-چند سال است که به ایران آمده اید؟

-3سال

-آیا به کشورتان رفته اید؟

-بله

-از چه طریقی با حوزه علمیه  جامعه الزهرا قم آشنا شدید؟

-به وسیله سازمان مرکزی ایران در آذربایجان.

-خیلی ممنون که در مصاحبه ما شرکت کردید.

-سلام ضمن معرفی خودتان بگوییداهل کدام کشور هستید؟

-فاطمه سعید هستم و از کشور تانزانیا.

-چند سال دارید؟

-بیست وپنج سال دارم.

-به جمکران رفته اید؟

-بله هر هفته می رویم

-اگر امام زمان را ببینی چه می گویی؟

(لبخند)می گویم بیاید و انقلاب را نگه دارد.

پدر و مادرتان چه دینی دارند؟

-غیر مسلمانند.

-چند ساله در ایران هستید؟

-سه سال.

-چرا ایران برای تحصیل  کردید؟

-چون کشور اسلامی است،و علوم دینی است

-از این اقامت خوشحالید .

-بله چون به آرزوم می رسم، شناخت دین اسلام.

-از چه طریق با حوزه علمیه آشنا شدید؟

-از طریق ایرانی های مقیم تانزانیا با ایران آشنا شدم،

-خیلی ممنونم از گفتگو با شما.

 

​عشق به خمینی عشق به همه خوبیهاست


امام وقتی ندای هل من ناصرت را به گوش مردم رساندی و از میان آنان،بسیجیان مخلصت و یا به قولی سنگر سازان بی سنگرت ندای تورا شنیدند ودر حالی که کفن هایشان را به منزله بیعت با تو بر تن کردند من کودکی بیش نبودم تنها از میان آن هزاران مردم تنها چهره مادرم برایم آشنا بود. وتنها می توانستم با همسن و سالهای خود صحبت کنم. وتنها سخن آنهارا می فهمیدم وتازه می خواستم رسیدن به دوران نوجوانی را جشن بگیرم که ناگهان از رادیو اعلام شد «انا لله وانا الیه راجعون»امام خمینی به ملکوت اعلا پیوست، که در این هنگام شور نوجوانیم را با اشکهایم خاموش نمودم. آری من می خواستم نوجوانیم را با شناخت امام آغاز کنم که ناگهان همچون کبوتری از قفس دنیا پرواز کردی، تورا که تا به حال برایم کلمه آشنا در پشت پردهای از ابهام بودی.
ولی من می دانم که چرا زود رفتی آری، آخر بسیجیانت هم رفته بودند، آری به آهمنجایی که تو نشانشان داده بودی رسیده بودند.آری همانجا که باند پرواز عاشقان به سوی معشوق بود.آنجا که تنها با گذر نامه ای که با امضای امام یود، اجازه پرواز می دادند .آری آنان تو را آنقدر دوست داشتند که نتوانستند در بهشت نیز بی تو زندگی کنند.همان های که هنگام ورودت به تهران قلب خود را فرودگاه پرواز تو کردند.

اینک ما نده ایم شرمنده نیامدنمان، ولی خوشا به حال شما که رفتید و ندیدید چه به روز آقا آوردند. ندیدی که بسیجیان را خشونت طلب نامیدند.
امام می خواهم بی پرده سخن بگویم، نبود تو ، نبود شهدا، تنهایی مولا صبر از ما گرفته است تنها به امید روزی هستم که مرغ روحم را همچون شهیدان، در رکاب عشق به مولا از قفس جان به پرواز در آورم. فقط همین مرا امید وار به فرداها کرده است.

نویدی ثانی

تورا می گویم بسیجی

دلی منقلب در درون دارند و ندایی مصفا بر لبشان جاری است. صمیمی و گرم شادمان و با نشاط، آرام و دانا، زیرک و باهوش، با تقوا و با ایمان، در این دنیای رنگارنگ به یک رنگی شهره هستند.

صبورند و پرطاقت و مشکلات اسیر لبخند زیبایشان است. پشتشان به غیر خود(خدا) گرم است. نهایت کارشان متوجه دنیای دیگر است. فضای گلو از صداقت نفس می کشد.

جذابیت محیطشان زبانزد اهل معنا است.برای بیگانگان متجاوز نا کامیهای زندگی را فراهم می کنند ولی برای خویشان محل مایه مباهات هستند.برای رسیدن به باورهایشان ناشدنی ها ممکن می شود و نفس در راه نیات آنان مجبور به نرمش است. ضعیفند منتهی در مال و منال و قویند در ایمان به آرمانها و رنگ بیگانه برخود نمی گیرند. دور از پیچیدگیها و روابط شهری ساده اند، و دور از ظواهر خارجی می پسندند.

بی آلایشند.خوبیها را دوست دارند صمیمیت را می خواهند خواهان استقلال و خط رهبری هستند .دوست دارند صداقت و وفا را، چون خوبند و

دوست داشتنی هستند باتدبیرند. ولی یکدیگر را باگفتارشان دلگیر نمی کنند.باوجود کثرت نفراتشان اختلاف ندارند. چرا دل درگرو توحید و اصول دین دارند.

ندایشان الله اکبر، خامنه ای رهبر است ،مدعی خط امامند وجودشان عین ربط به امام است. در وجود امام ذوب شده اند.مقدسند نه مقدس مآب، مسلمانند نه مسلمان نما، شاهد این همه ادعا وجود این انقلاب است، که خون این عزیزان آن را تضمین می کند. کاش ما هم بتوانیم مثل آنها باشیم .

بسیجی ها رامی گویم، بسیجی ها مجاهدان خدایند، جهاد گرند.ایثار گرند، دل دادگان به معبود حق هستند.جهاد کرده اند در راه خدا و جهاد می کنند.گفتارشان همانند رفتارشان است.چنانکه در گفتار با اراده و راسخ سخن می گویند، در عمل هم همینطور راسخ و استوار در صحنه ها حضور دارند.حضوراینان در صحنه ها نقشه شیطان صفتان را بر ملا می کند و نفس مطمئنه شان اجازه نمی دهد که اینها ازحد خود زیادی پاپیش نهند.

ما برای حفظ دینمان، آئینمان که اسلام ناب محمدی است. و بخاطر شرافت مسلمانیمان باید جهاد کنیم، با شمشیر زبان، شمشیر مان تفنگ بسیجی ست و خطمان خط رهبریست باید سر بدهیم و با توکل به خدا، تا زمانی که خدا توفیق داده باشد، در این کار با شرافت حضور بهم رسانیم، واجر آن را از خداوند متعال بگیریم.
رقیه نصیری